زبدةالاشعار

ای ابر مرد تمامِ عصرها #حیدریه_امانی_اردبیلی

مثنوی غم نامه حضرت علی(ع)
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
حاج علیرضا امانی مجد اردبیلی
.
ای ابر مرد تمامِ عصرها
ای لِوایت افتخار نصرها
.
ای بلند آوازه ی ، آوازها
نام مشکل گشای رازها
.
یاعلی ای پادشاه انس و جان
نام تو هفت آسمان را ترجمان
.
ای هزاران نکته اندر باب عشق
ای تو تنها راستین ارباب عشق
.
دردها در حکمت تقدیر تو
مردها در سایه ی شمشیر تو
.
نام تو چون التزامِ مردی است
بی توبودن پس همان نامردی است
.
در اذان عشق گویم یا علی
اَشهَد اَن لافتی الّا علی
.
شش جهت، در حلقه ی احرام تو
هفت شهر عشق زیر گام تو
.
هشت دوزخ التهابِ آهِ تو
نُه رواق عرش، منزلگاه تو
.
کیستی، ای ساقی مست خدا
ای شهنشاه تُهی دست خدا
.
مؤمنین و مؤمناتی را امیر
هو علی، ای مفخر خُمِّ غدیر
.
خود، خلافت آرزومند تو بود
زان گذشتن کمترین پند تو بود
.
این گذشتن نِی عجیب است و نه راز
بگذرد هر بی نیاز، از این نیاز
.
مرتضا کِی در گمان جاه بود؟
انس و جان را او که شاهنشاه بود
.
کور دلهای مدینه، از امام
از عدالت می گرفتند انتقام
.
کور دلهایِ مدینه، آمدند
درگه توحید را آتش زدند
.
شعله هایش کینه تا بر می فروخت
آتش در، در شرار درد سوخت
.
درد سنگین بود و افزون از حدود
پشت آن در فاطمه افتاده بود
.
در میانِ شعله ی بیگانگی
شمع، حیدر بود و بی پروانگی
.
در میان کثرتِ غوغای شهر
شد علی تنهاترین تنهای شهر
.
تا نظام عشق از هم می گسست
پنجه های مرد را نامرد بست
.
با علی این ظلم نا بخشیدنیست
آفتابی دست بسته دیدنیست
.
مرتضی، فرمانروای اقتدار
در میان اقتضا و اختیار
.
بود دشمن گیر و دشمنگیر شد
در میان موج غم ها پیر شد
.
گرچه شب ها از غم زهرا نخفت
جز به چاه این درد را با کس نگفت
.
فاطمه آگاه از این اسرار بود
چون غم ناگفته را غمخوار بود
.
در قیامِ خلوتِ خشمِ خدا
می نشست او چَشم در چشم خدا
.
فاطمه نادیدنی ها دیده بود
فاطمه اشک خدا را دیده بود
.
مرتضا سر رویِ پای فاطمه
داشت شبهایی برای فاطمه
.
کز غم و اندوه آن شبهای تار
ریخت نم نم اشک های ذوالفقار
.
مرتضی می گفت از باغ فدک
شِکوه ها می کرد از دور فلک
.
از خیانت از سلامی بی جواب
از سکوت مُبهم یک شهر خواب
.
گفت از بیدادهایِ زندگی
از علی بودن الی… شرمندگی
.
مرتضی، از آتشِ درگاه گفت
وانچه بر گفتن نیاید، آه گفت
.
فاطمه اما، سرا پا گوش بود
عشق بود و عشق را هم دوش بود
.
با علی کِی گفت از پهلوی خود؟
یک علی غم داشت در زانوی خود
.
فاطمه بر شرح غم فرصت نداشت
بود اگر فرصت، علی طاقت نداشت
.
ای خوش آنانکه ز غم آشفته اند
داغ زهرا، با «امانی» گفته اند
.
#ای_ابر_مرد_تمام_عصرها
#حیدریه_مدح #حیدریه_شهادت
#فارسی
.
✍️#زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

متن پیشنهادی:  باز درِ غیب زدم یا علی #حیدریه

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی