زبدةالاشعار

به‌گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا #رضویه_حکیم_قاآنی

مدح و میلادیه حضرت امام رضا علیه السلام
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
میرزا حبیب الله شیرازی (حکیم قاآنی)
.
به گردون تیره ابری بامدادان برشد از دریا
جواهر خیز وگوهرریز وگوهربیز وگوهرزا
.
چو چشم اهرمن خیره چو روی زنگیان تیره
شده گفتی همه چیره به مغزش علت سودا
.
شبه گون چون شب غاسق گرفته چون دل عاشق
به اشک دیدهٔ وامق به رنگ طرهٔ عذرا
.
تنش با قیر آلوده دلش از شیر آموده
برون پر سرمهٔ سوده درون پر لؤلؤ لالا
.
به دل گلشن به تن زندان گهی گریان گهی خندان
چو در بزم طرب رندان ز شور نشوهٔ صهبا
.
چو دودی بر هوا رفته چو دیوی مست و آشفته
زده بس در ناسفته ز مستی خیره بر خارا
.
و یا در تیره چه بیژن نهفته چهرهٔ روشن
و یا روشن گهر بهمن شده درکام اژدرها
.
لب غنچه رخ لاله برون آورده تبخاله
ز بس باران از آن ژاله به طرف گلشن و صحرا
.
ز فیض او دمیده گل شمیده طرهٔ سنبل
کشیده از طرب بلبل به شاخ سرخ گل آوا
.
عذارگل خراشیده خط ریحان تراشیده
ز بس الماس پاشیده به باغ از ژالهٔ بیضا
.
ازو اطراف خارستان شده یکسر بهارستان
وزو رشک نگارستان زمین از لالهٔ حمرا
.
فکنده بر سمن سایه دمن را داده سرمایه
چمن زو غرق پیرایه چو رنگین شاهدی رعنا
.
ز بیمش مرغ جان پرد ز سهمش زهره ها درد
چو او چون اژدها غرد و یا چون ددکشد آوا
.
خروشد هردم ازگردون که پوشد برتن هامون
ز سنبل کسوت اکسون ز لاله خلعت دیبا
.
فشاند بر چمن ژاله دماند از دمن لاله
چنان از دل کشد ناله که سعد از فرقت اسما
.
کنون از فیض او بستان نماید ازگل و ریحان
به رنگ چهرهٔ غلمان به بوی طرهٔ حورا
.
چمن از سرو و سیسنبر همال خلخ وکشمر
دمن از لاله و عبهر طراز و تبت و یغما
.
ز بس گلهای گوناگون چمن چون صحف انگلیون
توگویی فرش سقلاطون صباگسترده در مرعی
.
ز بس خوبان فرخ رخ گلستان غیرت خلخ
همه چون نوش در پاسخ همه چون سیم در سیما
.
ز بس لاله ز بس نسرین دمن رنگین چمن مشکین
ز بوی آن ز رنگ این هوا دلکش زمین زیبا
.
گل از باد وزان لرزان وزان مشک ختن ارزان
بلی نبود شگفت ارزان کساد عنبر سارا
.
ز فر لاله و سوسن ز نور نور و نسترون
دمن چون وادی ایمن چمن چون سینهٔ سینا
.
چه درهامون چه دربستان صف اندرصف گل وریحان
ز یک سو لالهٔ نعمان ز یک سو نرگس شهلا
.
توگویی اهل یک کشور برهنه پا برهنه سر
چمان در خشکسال اندر به هامون بهر استسقا
.
چمن از فر فروردین چنان نازان به دشت چین
که طوس از فر شاه دین برین نه گنبد خضرا
.
هژبر بیشهٔ امکان نهنگ لجهٔ ایمان
ولی ایزد منان علی عالی اعلا
.
امام ثامن ضامن حریمش چون حرم آمن
زمین از حزم او ساکن سپهر از عزم او پویا
.
نهال باغ علیین بهار مرغزار دین
نسیم روضهٔ یاسین شمیم دوحهٔ طاها
.
سحاب عدل را ژاله ریاض شرع را لاله
خرد بر چهر او واله روان از مهر او شیدا
.
رخش مهری فروزنده لبش یاقوتی ارزنده
ازآن جان خرد زنده ازین نطق سخن گویا
.
ز جودش قطره یی قلزم ز رایش پرتوی انجم
جنابش قبلهٔ مردم رواقش کعبهٔ دلها
.
بهشت از خلق او بویی محیط از جود او جویی
به جنب حشمتش گویی گرایان گنبد مینا
.
ستاره گوی میدانش هلال عید چوگانش
ز نعل سم یکرانش غباری تودهٔ غبرا
.
قمر رنگی ز رخسارش شکر طعمی زگفتارش
بشر را مهر دیدارش نهان چون روح در اعضا
.
زمین آثاری از حزمش فلک معشاری از عزمش
اجل در پهنهٔ رزمش ندارد دم زدن یارا
.
خرد طفل دبستانش قمر شمع شبستانش
به مهر چهر رخشانش ملک حیران تر از حربا
.
نظام عالم اکبر قوام شرع پیغمبر
فروغ دیدهٔ حیدر سرور سینهٔ زهرا
.
ابد از هستیش آنی فلک در مجلسش خوانی
به خوان همتش فانی فروزان بیضهٔ بیضا
.
وجودش باقضا توأم ز جودش ماسوا خرم
حدوثش با قدم همدم حیاتش با ابد همتا
.
قضا تیریست در شستش فنا تیغیست در دستش
چو ماهی بستهٔ شستش همه دنیا و مافیها
.
زمین گوییست در مشتش فلک مهری در انگشتش
دوتا چون آسمان پشتش به پیش ایزد یکتا
.
به سائل بحر وکان بخشد خطاگفتم جهان بخشد
گرفتم کاو نهان بخشد ز بسیاری شود پیدا
.
ملک مست جمال او فلک محوکمال او
ز دریای نوال او حبابی لجهٔ خضرا
.
زمان را عدل او زیور جهان را ذات او مفخر
زمان را او زمان پرور جهان را او جهان پیرا
.
ز قدرش عرش مقداری ز صنعش خاک آثاری
به باغ شوکتش خاری ریاض جنت المأوی
.
امل را جود او مربع اجل را قهر او مصنع
فلک را قدر او مرجع ملک را صدر او ملجا
.
رضای او رضای حق قضای او قضای حق
دلش از ماسوای حق گزیده عزلت عنقا
.
کواکب خشت ایوانش فلک اجری خورخوانش
به زیر خط فرمانش چه جابلقا چه جابلسا
.
رخش پیرایهٔ هستی دلش سرمایهٔ هستی
وجودش دایهٔ هستی چه در مقطع چه در مبدا
.
ملک را روی دل سویش فلک را قبه ابرویش
به گردکعبهٔ کویش طواف مسجدالاقصی
.
جهان را او بود آمر چه در باطن چه در ظاهر
به امر او شود صادر ز دیوان قضا طغرا
.
کند از یک شکرخنده هزاران مرده را زنده
چنان کز چهر رخشنده جهان پیر را برنا
.
ردای قدس پوشیده به حزم نفس کوشیده
به بزم انس نوشیده می وحدت ز جام لا
.
می از مینای لاخورده سبق از ماسوا برده
وزان پس سر برآورده ز جیب جامهٔ الا
.
زدو ده زنگ امکانی شده در نور حق فانی
چو مه در مهر نورانی چو آب دجله در دریا
.
زدف در دشت لاخرگه که لامعبود الا الله
زکاخ نفی جسته ره به خلوتگاه استثنا
.
شده از بس به یاد حق به بحر نفی مستغرق
چنان با حق شده ملحق که استثنا به مستثنا
.
روان راز پرورده سراید راز در پرده
بلی گیرد خرد خرده به نااهل ار بری کالا
.
رموز علم ادریسی بود ذوقی نه تدریسی
چه داند ذوق ابلیسی رموز علم الاسما
.
زهی یزدان ثناخوانت دوگیتی خوان احسانت
خهی فتراک فرمانت جهان را عروة الوثقی
.
ستاره میخ خرگاهت زحل هندوی درگاهت
ز بیم خشم جانکاهت فلک را رنج استرخا
.
به سر از لطف حق تاجت طریق شرع منهاجت
بساط قرب معراجت فسبحان الذی اسری
.
مهین نوباوهٔ آدم بهین پیرایهٔ عالم
چو خیرالمرسلین محرم به خلوتگاه او ادنی
.
تویی غالب تویی ماهر تویی باطن تویی ظاهر
تویی ناهی تویی آمر تویی داور تویی دارا
.
مسالک را تویی رهبر ممالک را تویی زیور
محامد را تویی مظهر معارف را تویی منشا
.
تو در معمورهٔ امکان خداوندی پس از یزدان
چودر رگ خون چودر تن جان روان حکم تو در اشیا
.
تویی بر نفع و ضر قادر تویی بر خیر و شر قاهر
تویی بر دیو و دد آمر تویی بر نیک و بد دانا
.
تو جسم شرع را جانی تو در عقل راکانی
توگنج کان یزدانی تو دانی سر ما اوحی
.
تو دانایی حقایق را تو بینایی دقایق را
تو رویانی شقایق را ز ناف صخرهٔ صمّا
.
ترا از ماه تا ماهی ز حق پروانهٔ شاهی
گر افزایی وگرکاهی نباشد ازکست پروا
.
زمان را از تو افزایش زمین را از تو آسایش
روان را از تو آرامش خرد را از تو استغنا
.
به کلک قدرت داور تو بودی آفرین گستر
نزاده چارگان مادر نبوده هفتگان آبا
.
ز درعت حلقه یی گردون ز تیغت شعله یی کانون
ز قهرت لطمه یی جیحون ز ملکت خطوه یی بیدا
.
اگر لطف تو ای داور نگردد خلق را رهبر
ز آه خلق در محشر قیامتها شود بر پا
.
زهی ای نخل باغ دین کت اندر دیدهٔ حق بین
نماید خوشهٔ پروین کم از یک خوشهٔ خرما
.
در اوصاف تو « #قاآنی» دهد داد سخندانی
کند امروز دهقانی که تا حاصل برد فردا
.
سخن تخمست و او دهقان ثنا مزرع امل باران
فشاند دانه در میزان که چیند خوشه در جوزا
.
تعالی الله گرش خوانی معاذالله گرش رانی
به هر حالت که می دانی تویی مهتر تویی مولا
.
گرش خوانی زهی با ذل ورش رانی خهی عادل
گرش خوانی شود خوشدل ورش رانی شود رسوا
.
گرش خوانی عفاک الله ورش رانی حماک الله
بهر صورت جزاک الله کما تبغی کما ترضی
.
گرش خوانی ثناگوید ورش رانی دعاگوید
نترسد برملاگوید ستم زیباکرم زیبا
.
الا تا در مه نیسان دمد ازگل گل و ریحان
بروید سنبل از بستان برآید لاله از خارا
.
چو لاله زایرت خرم چوگل با خرمی توأم
چو ریحان سبز و مشکی دم چو سنبل بوستان پیرا
.
.
#رضویه_مدح
#به_گردون_تیره_ابری_بامدادان_بر_شد_از_دریا
#رضویه_حکیم_قاآنی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

متن پیشنهادی:  ای قلم گل کربلاده ذبح اولان باشدان دانیش

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی