زبدةالاشعار

در شب معراج هادی سبل #حیدریه_صامت_بروجردی

قصه معراج و شهادت حضرت امیرالمومنین (ع)
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم میرزا محمد باقر صامت بروجردی
.
در شب معراج هادیِّ سُبُل
خواجۀ امکان محمّد عقل کل
.
دید اندر آسمان پنجمین
شکل زیبای امیرالمومنین
.
گفت یا جبریل کاین تصویر چیست
این گرامی صورت زیبای کیست
.
عرض کرد ای باعث کون و مکان
آرزو کردند اهل آسمان
.
تا کنند آئینه دل منجلی
از نگاه ماه رخسار علی
.
نزد ایزد با تمنای تمام
بر زمین سودند روی احترام
.
کای پدید آرَندۀ بالا و پست
از تو در هستی هویدا هر چه هست
.
شد بنی آدم ز لطف کردگار
در زمین از وصل حیدر کامکار
.
با علی هستند دایم روبرو
شادکام از لذّت دیدار او
.
از پی درک حضور بوتراب
«ربنا یا لیتناکنا تراب»
.
کام ما را هم روا کن ای خدا
از پی درک حضور مرتضی
.
پس اجابت کرد خلّاق ملک
دعوت خیل ملک را در فلک
.
یعنی از انواع قدس خویشتن
صورتی آراست حیّ ذوالمنن
.
برد صنعتها در آن صورت به کار
آفرین بر صورت صورت نگار
.
شد دگر خیل ملایک را مطاف
صورت حیدر به هنگام طواف
.
یافت تسکین قلب سکان سما
سال ها از صورت شیر خدا
.
تا به سجده ابن ملجم زد ز کین
تیغ بر فرق امام المتقین
.
در زمین چون شیر حق را سر شکافت
در فلک هم تارک حیدر شکافت
.
زین سبب شد کز خروش و ولوله
شد زمین و آسمان در ولوله
.
جبرئیل از عرش در داد این ندا:
«هدّمت وَالله ارکان الهدی»
.
آه از آنساعت که بی تاب و توان
شد علی در خانه از مسجد روان
.
آه کلثوم جگر خون سرکشید
زینب از سر در حرم معجر کشید
.
خون چکان شد مجتبی از هر دو عین
شد به دامان اشگ گلگون حسین
.
دیده بگشود آن امام ممتحن
بهر تسکین حرم از مرد و زن
.
با حسن گفت ای مرا نور بصر
آن زمان کن گریه ای جان پدر
.
کز شرار زهر سوزد پیکرت
اوفتد لخت جگر اندر برت
.
با حسین گفت ای شه گلگون قبا
گریه کن اندر زمین کربلا
.
آن زمان کز قوم کوفی هر طرف
می زند بی حد پی قتل تو صف
.
اینقدر خواهی نمودن العطش
تا ز بی آبی کنی هر لحظه غش
.
طاقتت از مرگ قاسم کم شود
از غم عبّاس پشتت خم شود
.
بر گلوی اصغر، آن طفل صغیر
جای شیر آید ز میدان نوک تیر
.
می برد از چشم حق بین تو نور
داغ اکبر تا صف یوم النشور
.
عاقبت گردد سرت ای ارجمند
بر سنان کوفیان یک نی بلند
.
عارضت چون آفتاب انوری
در تنور آخر شود خاکستری
.
پس به زینب گفت کای بی صبر و تاب
گریه کن در رفتن شام خراب
.
گریه کن روزی که در بازار شام
می برندت پیش چشم خاص و عام
.
داغ من کرد از جهانت ناامید
پس چه خواهی کرد در بزم یزید
.
آنزمان دندان بنه اندر جگر
کز جفا بینی یزید بد سیر
.
می زند از قهر چوب خیرزان
بر لب شاهنشه لب تشنه گان
.
نیست یارای نوشتن خامه را
مختصر کن «صامت» این هنگامه را
.
.

متن پیشنهادی:  شده ام سایه نشین قد و بالای تو من #مهدیه_فیضی_اردبیلی

#حیدریه_صامت_بروجردی
#معراجیه #حیدریه_مدح #حیدریه_شهادت
#در_شب_معراج_هادی_سبل
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی