زبدةالاشعار

چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار #عسکریه_شکوهی_تهرانی

پندیات
#گریز به مدح و شهادت امام حسن عسکری و دفن شهدای کربلا
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم شکوهی تهرانی
.
چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟
پایدار هرگز نمانَد عالم ناپایدار
.
این عجوزه، از جبال تخت بر تابوت کرد
شهریاران عظام و خسروان تاجدار
.
تا به کی مست غروری؟ چشم عبرت، باز کن
مجمع مستانیان را بین، هزار اندر هزار
.
گوش عبرت باز کن، بشنو همی ز آواز گور
کاین ندا از گور می آید، به روزی هفت بار
.
کای به غفلت خفتگان! از هول روز رستخیز
یاد از مردن بیارید و ز روز گیر و دار
.
ره خطرناک است، منزل، دور و مقصد، ناپدید
اندر این ره، دزد داری، در کمین، از هر کنار
.
گر به حکمت، هم چو افلاطون و گر لقمان شوی
چاره نتوانی کنی، از بهر مرگ ناگوار
.
تا توانی، چشم بد از روی نامحرم بپوش
تا نبیند محرمت، چشم نهان و آشکار
.
پردۀ کس را مدر تا می توانی پرده پوش
تا ندرّد روز محشر، پرده ات را پرده دار
.
هم چو دُر، پند «شکوهی» را به گوش دل نیوش
کش دُر شهوار، باید از برای گوشوار
.
گر نجات اخروی خواهی، به دنیای دنی
دست دل افکن، به دامان امام هفت و چار
.
مصطفی خُلق و علی قدرت، بتول عصمت همانْک
از حسین و از حسن، بر جاست، او را اقتدار
.
چون علی بن الحسین، از علم باقر با خبر
هم چو جعفر، صادقُ القول و چو موسی یادگار
.
از کرم، تالی سلطان خراسان، آن امام
از تقی و از نقی، آن مقتدا، در افتخار
.
عسکری؛ آن شهسوار کشور دنیا و دین
عسکری؛ آن مظهر اجلال ذات کردگار
.
آن امامی که طفیلی وجودش، گر نبود
باز از رفتار ماندی، گَردِش لیل و نهار
.
معنی خلقُ العظیم و صورت حسنُ المآب
حُسن خَلق و خُلق او، از مصطفی بُد یادگار
.
در خورَش بس، مهدی عصر است، او را جانشین
قائم ذوالنّصر زو باقی بُوَد، در روزگار
.
هیچ دانی چون ملقّب شد، حسن بر عسکری؟
گوش بنْما تا کنم، سرّ نهان را آشکار
.
از بنی عبّاس، چون بر معتصم، نوبت رسید،
بر سریر کامرانی، چون نشست، آن کین شعار،
.
مالکُ المُلک ولایت، شاه اقلیم وجود
شد به امر آن معاند، سوی هامون، رهسپار
.
آن سپاه بی شُمر را، آن پلید پُر ز کین
داد سانِ لشگری اندر برِ آن شهریار
.
گفت: یابن عم! ببین بر حشمت سلطانی ام
هست در فرمان من، از این سپاهی، صد هزار
.
پاسخش فرمود، شاه عسکری، در آن زمین
ای شده مغرور، بر دوران چرخ کجمدار!
.
وارث تاج فتحنا، شاه با رفعت منم
هفت ارض و نُه فلک، از جود من، دارد قرار
.
اوّلین مسند نشین بزم ربّ العزّتم
بر تمام ماسِوایم، شهریار کام کار
.
ساری و جاری است، حکمم، بر تمام ممکنات
قاسمُ الارزاق خلقم، از صغار و از کبار
.
عرش و فرش و لوح و کرسی و سماوات و زمین
خلق گشته از طفیلی وجودم، زینهار
.
بی ولای من، نمی روید گیاهی، از زمین
بی رضای من، درختان را نمی باشد بهار
.
موج، بی حُکمم نمی خیزد ز بحر بی کران
بی صواب امر من، کشتی نگردد در بِحار
.
تا نباشد امر من، نطفه نبندد، در جنین
بی اجازاتم ز مادر، طفل ناید آشکار
.
قدرت جان آفرین، در آستین من بُوَد
از وجود من، به گَردِش هست، چرخ کج مدار
.
آدم و نوح و خلیل اللّه و موسای کلیم
هم چو عیسی، بر زمین قدر من، سوده عذار
.
انبیای اوّلین و آخرین، در روز و شب
جز محمّد، گشته بر خوان عطایم، ریزه خوار
.
هم چو اسرافیل و جبرائیل و میکائیل راد
خیل کرّوبین، ستاده، بر در من، بنده وار
.
گر که خواهی، گردی از سرّ حقیقت با خبر
چشم باطن باز کن، بنْگر به صنع کردگار
.
جلوه‌ گر از معجز آن مظهر ربّ جلیل
شد به چشم آن پلید مرتد بی ننگ و عار
.
از ثری تا بر ثریّا، وز ثریّا تا ثری
از جنوب و از شمال و از یمین و از یسار
.
معتصم دید آن قدر افواج، از خیل مَلَک
از زمین تا آسمان، بر بسته صف، از هر کنار
.
بر امام عسکری می ‌گفت، سر خیل مَلَک
اذن ده از این سپاهی، برکشم از جان، دمار
.
معتصم از خوف، بر خاک اوفتاد و عرض کرد
عذر خواه از کرده ی خود گشتم، ای والا تبار!
.
در ظهور آمد، چو این معجز ز سبط مصطفی
شد ملقّب، بر امام عسکری، آن تاجدار
.
در عراق و در عجم شد، منتشر این داستان
بر تمام دوستان، از پیرو هشت و چهار
.
چون به تدبیرات شیخ طوسی، آن هم کشته شد
رفت بر سوی جهنّم، کرد در آتش قرار
.
بعد از آن شد معتمد، آن ننگ دین را جانشین
شد خلافت، منتقل، بر آن پلید نابکار
.
بغض آن حضرت، به قلب آن پلید بوالفضول
عقده گشت و شد پی قتل ولی کردگار
.
با هزاران حیله و نیرنگ، آن شوم پلید
بر امام عسکری نوشانْد، زهر ناگوار
.
با دو صد تلبیس، آن ابلیسْ خوی بد سرشت
دید فسق باطنش شد، نزد مردم، آشکار
.
کس فرستاد از قفای عالمان مسلمین
بهر دفع سمّ آن حضرت، به احوال فگار
.
از اطبّای فرنگ و مُسلم و دین مجوس
کرد حاضر، نزد آن حضرت ز هر شهر و دیار
.
آن چه کوشیدند، دفع زهر، از آن حضرت کنند
چاره ای پیدا نشد، بر دفع زهرِ جانْ شکار
.
الغرض؛ مقتول شد، چون آن امام مؤمنین
بهر کفن و غسل شد، مهدی قائم، آشکار
.
بهر دفنش، جمع گردیدند، چون از مسلمین
«واماما!» گو، برهنه پا و سر، از هر کنار
.
دفن جسم باب نامی کرد، از بعد نماز
خویش، غائب در نظر کردند، با قلب فگار
.
.
#گریز #دفن_شهدا
.
آه از بی یاری جدّ غریبِ او، حسین
که به دشت کربلا، جسمش بُدی بی غم گسار
.
یک هزار و نهصد و پنجاه زخمش، در بدن
از سنان و خنجر و شمشیر و تیغ آبدار
.
یک مسلمانی در آن صحرا نبود، از آن سپاه
تا که سازد دفن، آن جسم شریف پاره پار
.
تا سه روز، آن جسم، پیش آفتاب گرم بود
وحشی و طیر بیابان، بهر او، بگریست زار
.
شام سوّم، سیّد سجّاد، زین العابدین
گشت بر اهل قبایل، او دلیل، آن شام تار
.
یکسر اجساد شهیدان را، در آن شب، دفن کرد
بعد از آن، پرداخت بر دفن پدر، آن داغ دار
.
جسم حجّت را بباید دفن بنماید امام
لعن کن بر منکران او، «شکوهی»! بی شمار
.
.
#پندیات
#عسکریه_مدح
#عسکریه_شهادت
#چند_داری_چشم_امید_ای_دلا_از_روزگار
#شکوهی_تهرانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

متن پیشنهادی:  خاندان علی و ذلت بیعت؟ هیهات #عباسیه_جلال_محمدی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی