ورود مدینه
زبانحال حضرت زینب (س) با مادر
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم صامت بروجردی
.
روایت است که چون عترت رسول الله
سوی مدینه رسیدند با خروش ز راه
.
خمیده زینب بی غمگسار گشت روان
میان روضۀ مادر به ناله و افغان
.
سلام کرد به حسرت فکند سر در پیش
زبان حال به مادر بگفت با دل ریش
.
که ای ستمکش ایام چشم تو روشن
که زینبت ز سفر آمده است سوی وطن
.
سری بر آر ز خاک و به پرس احوالم
نظاره کن که چسان گشته است اقبالم
.
ز من بپرس که زینب چه شد برادر تو
ز داغ کیست که گشته سیاه معجر تو
.
ز کربلا تو چرا بی برادر آمده ای
چنین شکسته دل و خاک بر سر آمده ای
.
برم ز کوفه و یا کربلا به نزد تو نام
و یا ز شام و یزید لعین بدفرجام
.
به کربلا ز ستم سوختند خانۀ ما
بباد داد فلک خاک آشیانۀ ما
.
مرا به گوشۀ زندان همین نه مأوا داد
به کوفه حکم به قتلم نمود ابن زیاد
.
میان کوفه ندیدی چسان ز آتش دل
زدم ز غصّه سر خود به چوبۀ محمل
.
که شد ز خون سرم روی و موی من رنگین
روانه شد ز سرم همچو سیل خون به زمین
.
ز کوفه تا به سوی شام در برابر من
به پیش محمل من بد سر برادر من
.
شدم چو وارد شام خراب ای مادر
خرابه منزل ما بود و خاک ره بستر
.
کسی که مونس و غمخوار و همدم ما بود
مدام سنگ و نی و چوب سخت اعدا بود
.
تمام کوچه و بازار شام آئین بست
یزید دون به سر تخت زرنگار نشست
.
به بزم عام طلب کرد آن لعین غیور
سر برهنه من و اهل بیت را به حضور
.
چنان نمود جفای یزید مدهوشم
که شد ز شمر و صف کربلا فراموشم
.
به پیش دیدۀ من آن ستمگر کونین
بزد به چوب ستم بر لب و دهان حسین
.
گذشته زین همه یک سرخ مو به بزم یزید
ز خاندان نبوّت کنیز می طلبید
.
بس است «صامت» افسرده زین عزا بگذر
که از سرشک دو چشمت سیاه شد دفتر
.
.
#ورود_مدینه_صامت_بروجردی
#روایت_است_که_چون_عترت_رسول_الله
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
نظر دهید