باید که تو را عشق وفادار ببیند #فاطمیه_ناصر_دوستی

ای قدرت بازوی علی …
..
..
..
..
ناصر دوستی زنجانی
..
..
..
..
باید که تو را عشق وفادار ببیند
باید که تو را مَحرم اسرار ببیند
..
باید که مَلک از در تو بوسه بچبند
درگاه تو را مَطلعُ الانوار ببیند
..
پیچیده چنان عطر تو در خانه که خود را
این خانه سر از حُجره عَطّار ببیند
..
در می زند انگار کسی؛سائل شهر است؟ !
باز آمده تا بخشش بسیار ببیند ؟!
..
بانو تو مرو تاب ندارد دل مولا
پهلوی گلش ضربه مسمار ببیند
..
برگرد نمی خواهد علی آینه اش را
بین در و دیوار گرفتار ببیند …
..
دستی به هوا رفت در آن کوچه، همان دست
باعث شده که چشم شما تار ببیند !
..
ای قدرت بازوی علی، فاتح خیبر
مگذار تو را دست به دیوار ببیند
..
چندیست علی روی تو را سیر ندیده ست
یک لحظه سر از سجده تو بردار، ببیند
..
لبخند بزن تاکه تو را لحظه آخر
چشم علی از عاطفه سرشار ببیند
..
برخیز که می خواهد علی قدّ تو را باز
در قامت یک چادُر گُلدار ببیند
..
برخیز تو جارو کُن و دستاس بچرخان
مگذار تو را مرد تو بیمار ببیند
..
تکثیر شدی کوثر حق تاکه تو را نور
در چارده آیینه به تکرار ببیند
..
مسجود ملائک چقدر آه! تو را عشق
در سجده و سجاده ی تب دار ببیند !
..
پهلوی تو زخمی شده روی تو کبود است
مگذار فقط حیدر کرّار ببیند
..
میخ در تو تیر شد و می رود آرام
خود را سر تابوت تن یار ببیند
..
میخ در تو تیر شد و می رود این بار
خود را وسط چشم علمدار ببیند
..
کم مانده غمت زینب خونین جگرت را
در سلسله در کوچه و بازار ببیند
..
..