زبدةالاشعار

با عمو گفتا سکینه از عطش قلبم کباب است #عباسیه_رونقی_مازندرانی

اظهار عطش حضرت سکینه (س) به حضرت ابوالفضل (ع)
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️

?: @nohe_torki
.
رونقی مازندرانی
.
با عمو گفتا سکینه از عطش قلبم کباب است
گر ره آورد تو گردد قطرۀ آبی صواب است
.
.
کربلا ماتم سرا شد ما غریب این دیاریم
جملگی پژمرده چون گل وز دو دیده اشکباریم
جز تو در وادی غربت یار و غمخواری نداریم
از برای قطره آبی ما عزیزان بیقراریم
در ازای آب بنگر نغمۀ چنگ و رباب است
.
.
سیر گشتم ای عمو جان از حیات و جسم و جانم
لحظه ای بنما نظر بر چهرۀ چون ارغوانم
کَر شود گوش فلک گر بشنود آه و فغانم
خشک شد لعل لب این اصغر شیرین زبانم
قلبم ازاین ماجرا بین کاین چنین درپیچ و تاب است
.
.
از عطش ببریده گشته صبر و طاقت یا ابوالفضل
نیست دیگر بهر طفلان استقامت یا ابوالفضل
تا به کی باشد روا بر ما شماتت یا ابوالفضل
کی شویم از دست خصمان جمله راحت یا ابوالفضل
زانکه جور لشکر دون از حد افزون بی حساب است
.
.
از ره احسان نظر کن ای عمو بر حالت ما
با مسیحا دم نما این درد بی درمان مداوا
عترت یاسین کجا و این همه جور و جفاها
ما غریبان میهمانیم یا اسیر قوم اعدا
وه چه شوری گشته برپا گو مگر روز حساب است
.
.
باب من در این بیابان کس ندارد جز تو دیگر
تو علمدار رشیدی بر همه احباب مِهتر
مَشک را برگیر این دم بهر طفلان آب آور
زانکه سقائی عموجان هم سپهسالار لشکر
نام تو مشهور بین این گروه ناصواب است
.
.
کرده گفتارش اثر بر نور چشمان پیمبر
بهر اذن آمد به سوی خیمگه نزد برادر
اشک غم بفشاند آن دم از بصر مانند گوهر
زد صدا ای شاه بطحا طاقتی نامانده دیگر
بین سکینه گردن کج در میان آفتاب است
.
.
زندگی اینسان برادر در جهان بر من حرام است
ضَجّه و زاری طفلان را نگر اندر خیام است
گاه از سوز عطش گه از جفای این لئام است
اذن جنگم ده که حجت بر من شیدا تمام است
منصب سقائیم از بهر آل بوتراب است
.
.
زادۀ زهرا حسین تشنه کامان شاه خوبان
داده اذنش تا که آرد قطره آبی بهر طفلان
مَشک را بگرفته آنشه با دلی پُرسوز و عطشان
بر تکاور شد سوار و روی بنموده به میدان
دیده قلب مشرکین از سطوتش در اضطراب است
.
.
هی بزد بر مرکب خود چون بدیده سیل خصمان
رفت سوی علقمه با هیبتی چون شیرغران
مشک را پُر آب کرده گفته شکر پاک یزدان
چونکه نائل گشته او بر آرزوی خود به دوران
بی خبر از آنکه اعدا در پیش همچون سحاب است
.
.
خواست نوشد جرعه آبی تا کند کامی از آن تر
ناگهان آید به یادش آن لب خشک برادر
گفت هان عباس بنگر بر عزیز حی داور
تک تک اهل حریمش منتظر هستند ایدر
گر چه صبر و بردباری بیش از این در آن جناب است
.
.
بی تأمل کرده عزم خیمگه با مشک پُر آب
چونکه آگه بود بهر شاهدین آبست کمیاب
جاری و ساری شدند عمال جاهل مثل سیلاب
جانب آن شیر غژمان تیر کین کردند پرتاب
دیده آنگه میر لشکر در میان شیخ و شاب است
.
.
زین فتن شد مات و مبهوت آن هژبر بیشۀ دین
بهر آن دون همتان او خوش میان را بسته بر کین
عده ای زآن مشرکین را بر زمین افکنده از زین
چشم پوشیده ز دنیا آن دلاور اندر آن حین
گفت با خود جهد بنما کاین زمان وقت شتاب است
.
.
عاقبت سالار لشکر اندر آن میدان هیجا
هر دو بازویش جدا شد از هجوم قوم اعدا
مشک خالی گشته آنگه سرنگون شد پرچم از جا
غوطه ور گردید در خون زد صدا کای شاه بطحا
از اجانب ده نجاتم خیز هنگام صواب است
.
.
شاه مظلومان چو دیده میر لشکر را بدانسان
سَرزنان بشتافت سویش با نوا و آه و افغان
دیده اندر خون شناور نور چشم شاه مردان
گفت ای جان برادرگشته ای بهرم تو قربان
دیده بگشا و به بین درکربلا قحطی آب است
.
.
یا اخا در شهرغربت یار و غمخوارم تو بودی
یکه تاز عرصۀ کین هم علمدارم تو بودی
در بلاها مرهمی بر این دل زارم تو بودی
قوۀ قلب تمام یار و انصارم تو بودی
بی تو جور لشکر دون خارج از حد نصاب است
.
.
باکه بسپارم ز بعدت این عیال و کودکان را
آورم طاقت چسان گر بشنوم آه و فغان را
دختر سر در گریبان وآن علیل ناتوان را
شکوه ها دارد چو بیند خولی و شمر و سَنان را
گوید ای باب گرامی موسم رنج و عذاب است
.
.
ای یگانه فخر ایمان زیب عرش کبریائی
پور آن ساقی کوثر زادۀ خیرالنسائی
گوی سبقت را ربودی شافع روز جزائی
شیعۀ اَثنا عشر را هر زمان پشت و پناهی
عبد دربان #رونقی ای خسرو عالیجناب است
.
.
#فرات
#عباسیه_شهادت
#با_عمو_گفتا_سکینه_از_عطش_قلبم_کباب_است
#رونقی_مازندرانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

?: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی