« ساقی نامه »
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
?: @nohe_torki
.
رونقی مازندرانی
.
بیا ای ساقی آتش پرستم
که من از جام عرفان تو مستم
.
بیا ای ساقی خُمخانۀ عشق
خرابم کن ز یک پیمانۀ عشق
.
بیا ای ساقی نیکو شمایل
که دل وصل رُخت را هست مایل
.
بیا ای ساقی بالا بلندم
بده از نیشخندت نوشخندم
.
بیا ساقی مرا بیخود ز خود کن
سرانجامم هر آنچه بر تو شد کن
.
مرا مستی نیارد بادۀ نوش
کنم گر چشم مستت را فراموش
.
بیا ای ساقی مشکین کمندم
بسوزان ز آتش می بند بندم
.
ز چشمت وام ده بر عاشقانت
شکارم کن ز ابروی کمانت
.
مرا مُستغرق بحر فنا کن
لبم را با لب خود آشنا کن
.
بده آن می که همتایش نباشد
به جز دست تو مأوایش نباشد
.
بده آن می که رنگ غم فزاید
هزاران رخنه در کارم نماید
.
میم ده ساقیا بیرون ز غایت
به عشق شیرحق شاه ولایت
.
علی آن یکه تاز عرصۀ عشق
شه وارسته مست جرعۀ عشق
.
علی آن صفدر میدان هیجا
مِهین صِهر نَبی و زوج زهرا
.
علی آن مظهر مردی و تمکین
وصّی و بن عم ختم النبین
.
علی جرثومۀ تقوی و طاعت
نخستین گوهر پاک امامت
.
علی مرآت ذات کبربایی
علی عین و ید و روح الهی
.
علی مرد آفرین مُلک هستی
قوام عالم بالا و پستی
.
علی بحر کرم کان فصاحت
هژبر بیشۀ دین در شجاعت
.
نخوانندم اگر غالی و کافر
خدا خوانم نه پنهانش به ظاهر
.
توگرخواهی دراین دعوی دلیلم
بیا بشنو سخنهای جمیلم
.
که قادر بود غیر از ذات مطلق
ز عَنتر سَر کند ، عَمرُو کند شَق
.
به طفلی بَر دَرد در مَهد اَژدر
به روی دست گیرد در ز خیبر
.
بکف گیرد همی تیغ دو سر را
ز دشمن شق کند رأس وکمر را
.
نبودی گر وجود بی مثالش
خدا را کی جهان بوده خیالش
.
نَبی را بود خود یار و مددکار
بشب درخانه روز هنگام پیکار
.
نبودی گر طفیل ذات پاکش
جَری میگشت دشمن در هلاکش
.
بود این بس به نزد ما مَقامش
که زد حق قرعۀ شاهی بنامش
.
در آن صحرا پیمبر بود در راه
به گِردش خیل یاران دل آگاه
.
که ناگه جبرئیل از مصدر حق
ندا در داد کای پیغمبر حق
.
علی را برگزین بر جانشینی
مبادا لحظه ای از پا نشینی
.
محمّد امتثال امر حق کرد
به خوبی یاد عهد ماسبق کرد
.
گرفته جای بر روی بلندی
سخنور شد به وجه دلپسندی
.
مَقام و رتبه و شأنش بیفزود
سپس با همرهان اینگونه فرمود
.
چنین فرمود دانا حی سرمد
علی باشد ز بعد من سرآمد
.
که هرکس را منم مولا و سرور
ز بعد من علی اوراست رهبر
.
منم در مُلک امکان شهر دانش
علی باشد دَرِ آن شهر دانش
.
من از صهبای عشقش در نشاطم
از این رو هادی اهل صراطم
.
منم مِهر و علی ماه تمام است
جهان شیعه را اوّل امام است
.
منم جانان و او باشد مرا جان
کجا بی جان تواند زیست جانان ؟
.
تو خواهی«رونقی» گر وصل جانان
زخود بگذر فدا کن در رهش جان
.
#غدیریه
#حیدریه_مدح
#بیا_ای_ساقی_آتش_پرستم
#رونقی_مازندرانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
?: @nohe_torki
نظر دهید