ذکر مصیبت معصوم دوازدهم حضرت امام هادی علیه السلام
#سوگنامۀاشتهاردی
ــ
بخش 1️⃣ اشاره ای مختصر
حضرت علی بن محمد معروف به امام هادی (ع) در روز 15ذیحجه سال 212 ه.ق در مدینه متولد شد و در سوم رجب سال 254 ه.ق در شهر سامره در سن چهل و دو سالگی بر اثر زهری که معتمد عباسی ( پانزدهمین خلیفه عباسی) در عصر خلافت مهتدی عباسی به آن حضرت خورانید به شهادت رسید، مرقد شریفش در شهر «سامره» است.
عصر امامت او 33 سال (از سال 220 تا 254) بود.
سخت ترین عصر امامت او مصادف با خلافت دیکتاتوری حدود پانزده ساله جعفربن محمد بن هارون معروف به متوکل (دهمین خلیفه عباسی) از سال 232 تا 247 ه.ق بود.
بخش 2️⃣ دشمنی متوکّل با آل علی (ع)
متوکّل مردی بسیار خبیث و بدطینت بود و نسبت به آل علی (ع) دشمنی و کینه عمیق داشت، رنجها و سختیهائی که در عصر او به آل علی (ع) رسید در زمان هیچیک از خلفاء عباسی نرسید، مثلاً کار بجائی رسید که جمعی از رنهای علویّه دارای یک پیراهن سالم شدند که هرگاه می خواستند نماز بخوانند به نوبت آن پیراهن را پوشیده و نماز می خواندند.
یکی از کارهای متوکل، ویران کردن قبر امام حسین (ع) و جلوگیری زائران، از زیارت قبر آن بزرگوار بود و دیدبانانی را گماشت تا هر کس برای زیارت قبر امام حسین (ع) می رود، او را دستگیر کرده و بکشند. (1)
ـــــــــــــ
(1) اعلام الوری ص347- ترجمه ارشاد مفید ج2 ص298.
بخش 3️⃣ تبعید امام هادی به سامره
امام هادی در مدینه می زیست، و برنامه و روش زندگی او نشان می داد که نقطۀ مقابل حکومت متوکل است، به علاوه در هر فرصتی مردم را از حکومت طاغوتی متوکل بر حذر می داشت و با رعایت اهم و مهم، افشاگری می کرد، عبدالله بن محمد (فرماندار مدینه) جریان را به متوکل گزارش داد، متوکل برای امام هادی (ع) نامه محترمانه ای نوشت و در آن نامه او را به سامره دعوت کرد، امام هادی (ع) همراه یحیی بن هرثمه به سامره روانه شد، و چون به سامره رسید متوکل با آن همه وعده ها (و احتراماتی که در نامه کرده بود) یک روز خود را از امام هادی (ع) پنهان داشت، و آن حضرت را د ر کاروانسرائی که معروف به کاروانسرای گداها بود فرود آوردند و آن روز را در آنجا ماند تا اینکه به دستور متوکّل، آن حضرت را از آنجا به یک خانه انفرادی انتقال داده و تحت نظرنگه داشتند. (1)
ــــــــ
(1) تتمّه المنتهی ص238-239.
بخش 4️⃣ امام هادی (ع) در زندانی مخوف و وحشتناک
ابوسلیمان از ابن اورمه نقل می کند در عصر خلافت متوکل به سامره رفتم، متوکل حضرت هادی (ع) را زیر نظر سعید حاجب محبوس نموده بود تا او آن حضرت را به قتل برساند.
نزد سعید حاجب رفتم، به من گفت: آیا دوست داری خدای خود را بنگری؟
گفتم: پاک و منزّه است خدائی که چشمها نمی توانند او را بنگرند. (1)
گفت: منظور این شخص (امام هادی) است که شما می پندارید او امام شما است:
گفتم: بی میل نیستم.
گفت: من مأمور شده ام تا او (امام هادی) را بکشم، فردا او را خواهم کشت، رئیس پُست در نزد سعی حاجب بود، واسطه گردید و من به آن خانه ای که امام هادی (ع) در آنجا بود وارد شدم، ناگاه دیدم در مقابل آن حضرت قبری کنده اند، به محضر آن حضرت رفته و سلام کردم و گریه سختی نمودم، فرمود: چرا گریه می کنی؟
گفتم: به خاطر آنچه را که می نگرم.
فرمود: گریه نکن، آنها به این کار دست نمی یابند، از این سخن آرامش یافتم، و از این جریان دو روز نگذشت، که خداوند او (متول) و همدمش (فتح بن خاقان) را کشت، آری سوگند به خدا بیش از دو روز از این جریان نگذشت که آنها کشته شدند. (2)
ـــــــــــــــــــــــ
1- سُبْحانَ الَّذِی لا تُدْرِکُهُ الاَبصار.
2- مختارالخرائج ص 212 – بحار ج 50 ص 195 و 196 – جریان قتل متوکل و فتح ابن خاقان توسط پسر متوکل انجام شد.
بخش 5️⃣ سفره شراب متوکّل
دشمنان به متوکل به دروغ گفتند: در منزل علی بن محمد (امام هادی) علیه السلام نامه ها و اسلحه از ناحیه شیعیانش از اهالی قم موجود است، و او می خواهد بر ضدّ حکومت یام کند.
متوکل جماعتی از دژخیمان خود را شبانه به خانه آن حضرت روانه کرد، آنها شبانه سر زده وارد خانه آن حضرت شدند و به جستجو پرداختند دیدند آن حضرت در اطاق در بسته ای، لباس موئین پوشیده و روی ریگ و خاک رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.
در همان حال به او حمله کردند و او را با همان وضع (سر برهنه و پا برهنه) به حضور متوکل آوردند، و گزارش دادند که ما به جستجوی خانه علی بن محمد (ع) پرداختیم چیزی نیافتیم، دیدیم او رو به قبله نشسته و قرآن می خواند.
متوکّل که در کنار سفره شراب نشسته بود و در دستش جام شراب بود، برخاست و با احترام شایانی آن حضرت را در کنار خود نشانید، و جام شراب را به آن حضرت تعارف کرد.
امام فرمود: سوگند به خدا هرگز گوشت و خون من با شراب آمیخته نشده و نخواهد شد، مرا معاف بدار.
متوکل او را معاف داشت و گفت: اشعاری بخوان (و بزم ما را با اشعار خود شادان گردان).
امام فرمود: من در شعر، بهره اندک دارم.
متوکل گفت: حتماً باید اشعاری بخوانی.
امام هادی این اشعار غرور شکن را (که در مورد بی وفائی دنیا است) خواند:
باتُوا عَلی قَلَلِ الأَجبالِ تَحْرسُهُمْ
غُلْبُ الرِّجالِ فَلَمْ تَنْفَعُهُمْ الْقُلَلُ
وَاسْتُنْزِلُوا بَعْدَ عِزٍ عَنْ مَعاقِلِهِمْ
وَ اُسْکِنُوا حُفْراً یا بِئْسً ما نَزَلوُا
ناداهُمُ صارِخٌ مِنْ بَعدِ دَفْنِهِمْ
اَیْنَ الأَساوِرَ و التَیِجانَ وَ الْحُلَلُ
اَیْنَ الوُجُوهُ الَّتِی کانَتْ مَنَعَّمَهً
مِنْ دُوِنها تُضْرَبُ الأَستارُ وَ اَلْکُلَلُ
فَاَفْصَحَ الْقَبْرُ عَنْهُم حِیَن سائَلَهُمْ
تِلْکَ الْوُجُوهُ عَلَیْها الدَوُدُ یَفْتُتِلُ
قَدْ طالَ ما اَکَلُوا دَهْراً وَ قَدْ شَرَبُوا
وَ اَصْبَحُوا الْیَوْمَ بَعْدَ الأَکْلِ قَدْ اُکِلُوا
: «گردنکشان زورمند بر قُلّه های کوهها برای سکونت و حراست خود خانه ساختند، ولی آن قله ها به حال آنها سودی نبخشید.
و پس از آن همه شکوه از خانه های رفیع خود به پائین سرازیر شدند، و در گودالهای قبر جای گرفتند و براستی در چه جایگاه بدی افتادند!!
پس از دفن، منادی به آنها گفت: کجا رفت آن دستبندهای طلائی و آن تاجها و زیورها؟!
کجا رفت آن چهره های مرفه که در برابرشان پرده ها و آذین ها آوریخته می شد.
قبر در برابر این سوالی که از آنها می شود با زبان گویا چنین پاسخ می دهد : این چهره هائی (که می گویند) هم اکنون محل تاخت و تاز کرمها شده اند.
آنها مدت طولانی خوردند و نوشیدند و اکنون خود خوراک خاک و کرمها شده اند».
متوکل شدیداً تحت تاثیر قرار گرفت و چنان گریه کرد که ریشش خیس شد ، حاضران نیز گریستند، سپس دستور داد امام هادی (ع) را با احترام به خانه اش بازگردانند.
و روایت شده: متوکل آنچنان متغیّر گردید که جام شراب را بر زمین زد ، و آن روز عیش او مبدل به عزا گردید. (1)
ـــــــــــ
(1)مروّج الذهب – تذکره سبط ابن جوزی ص 203 – بحار ج 50 ص 211 الی 213
بخش 6️⃣ شهادت
امام هادی (ع) بیست سال دور از وطن، در سامره تحت نظر بود و سرانجام آن حضرت در اواخر حکومت معتمد عباسی، بر اثر زهری که او به طور مرموز به آن حضرت خورانید به شهادت رسید.
در آن هنگام از بستگانش هیچکس در سامره نبود جز فرزندش امام حسن عسکری (ع) که متکفل غسل و کفن و نماز و دفن پدر گردید، و جنازه آن مظلوم غریب تبعید شده را در خانه خودش در سامره، به خاک سپردند، او هنگام شهادت 40 یا حدود 42 سال داشت. (1)
جنازه امام هادی (ع) را جمعیت بسیار از بنی هاشم و بنی عباس و طالبیون و غیر آنها در حضور امام حسن عسکری (ع) تشییع کردند و به خاک سپردند، امام حسن عسکری (ع) از شدت ناراحتی با سر برهنه و گریبان دریده شده بیرون آمد (و خرج ابومحمد الحسن حاسِراً مکشوف الرّأسِ، مشقوق الثّیاب).
جوّ به گونه ای بود که با وجود امام حسن عسکری (ع) جریان را به گونه ای ساخته بودند که معتمد (قاتل مرموز امام هادی (ع)) بر جنازه او نماز بخواند، امام حسن عسکری (پیش از آنکه نزد مردم بیاید و جنازه را حرکت دهند) بر جنازه نماز خواند، سپس جمعیت جنازه را برداشتند و حرکت دادند و معتمد عباسی بر آن نماز خواند
بعضی در مورد پراه کردن لباس به امام حسن عسکری (ع) ایراد کردند، امام به ایراد کننده فرمود : « ای نادان تو چه میدانی؟ موسی بن عمران در مصیبت برادرش هارون ، جامۀ خود را چاک زد و گریبان پاره کرد» (2)
ـــــــــــــــــــــ
(1)مناقب ابن شهر آشوب ج 6 ص 401
(2)اعیان الشیعه ج 2 ص 39 و 40