روز غم گردید چون شام بلا #شب_عاشورا_بنائی_یزدی

شب عاشورا
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki
.
مرحوم حاج علی اصغر بنائی یزدی
.
روز غم گردید چون شام بلا
خیمه زد ماتم بدشت کربلا
.
شد زمین کربلا یکسر همه
پر زخوف و اضطراب و واهمه
.
یکطرف در خیمه آل الله نهان
یک طرف خیل سپاه کوفیان
.
یکطرف بودند اصحاب حسین
در عبادت اشک ریزان از دو عین
.
لشگر خونخوار دشمن یکطرف
جملگی مشغول تار و چنگ و دف
.
لحظه ای بر خیمۀ لیلا نگر
از غم اکبر بود خونین جگر
.
با دو چشم مادری لیلای زار
بنگرد بر صورت آن گل عذار
.
شانه از غم میزند بر موی او
زاشک خونین عطر بر گیسوی او
.
بود کلثوم حزین در خیمه گاه
گرم بازار رخ تابنده ماه
.
گاه بر دست برادر بوسه داد
آه جانسوزش در آمد از نهاد
.
چشم مهر خواهری شب تا سحر
داشت آن خورشید بر قرص قمر
.
عصمت الله بانوی فخر زمن
با زبان کودکی بودش سخن
.
ذکر خوابش بر زبان بودی رباب
اصغر از سوز عطش در پیچ و تاب
.
شیر در پستان ندارد از عطش
طفل در آغوش مادر کرده غش
.
کاش بودی دختر شاه عجم
تا کند بیمار داری دمبدم
.
اشک چشم او دوای عابدین
خون دل گردد غذای عابدین
.
تشنه و بیمار و تاب و تب کجا
غربت و صحرا و آنهم شب کجا
.
یکطرف زینب به بیند اکبرش
تا چه آید صبح فردا بر سرش
.
یکطرف زینب و یکدنیای غم
یکطرف طفلان همه بر خاک نم
.
داشت بر فردای عباسش نظر
قطع ایدیهم و سهماً للبصر
.
ای بنائی بگذر از این شام تار
زین مصیبت گشته زهرا اشکبار
.
.
.
#شب_عاشورا_بنائی_یزدی
#روز_غم_گردید_چون_شام_بلا
#فارسی
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki