ز جور چرخ گردون میزدم داد #طفلان_مسلم #بنائی_یزدی

طفلان مسلم (ع)
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki
.
مرحوم حاج علی اصغر بنائی یزدی
.
ز جور چرخ گردون میزدم داد
دو طفل مسلمم افتاد بر یاد
.
ز بعد کشتن آن شاه خوبان
بدند این هر دو ما بین اسیران
.
ببردند هر دو را قوم ستمگر
بکوفه نزد آن زندیق کافر
.
بزندان حکمشان داد آن جفاکار
نکردی رحم بر طفلان افکار
.
بزندانبان بگفتا آن زنا زاد
بر ایشان کن جفا و ظلم بیداد
.
دو قرص نان بده با کوزه آب
رخ خورشیدشان گردد چو مهتاب
.
دو یوسف گشته در قید ستم بند
زبان شان بوده در ذکر خداوند
.
شبان أندر نماز و روزه در روز
بدندی هر دو آن شمع شب افروز
.
بزندان بلا یکسال و بودند
بر ایشان ظلم هر دم میفزودند
.
بیک شب گفته راز خویش با پیر
یتیم هستیم و ما را حرف بپذیر
.
دو طفل مسلمیم ای پیر دانا
خلاصی را ز تو داریم تمنا
.
بگفتا پیر جان قربانتان باد
روید از در برون هستید آزاد
.
برون رفتند پیمودند شب راه
فتادی بر عجوزه چشم ناگاه
.
یکی گفتا بزن با مهربانی
نما امشب تو ما را میزبانی
.
دو طفل مسلم زار حزینیم
یتیم هستیم و بی یار و معینیم
.
بگفتا آن زن پیر خردمند
که چون باشید مسلم رادوفرزند
.
درون آئید اندر خانۀ من
شود روشن از آن کاشانۀ من
.
ولی باشد مرا داماد خونخوار
ببیند گر شما را سازد آزار
.
بگفت و بردشان در منزل خویش
دو طفلان راحت و آنزن بتشویش
.
که ناگه حارث بی دین درون شد
اجل را سوی طفلان رهنمون شد
.
رسید از راه و آگه شد از ایشان
گرفتی هر دو را زلف پریشان
.
طناب ظلم و کین بر دست و پا بست
بخفت و صبح آمد تیغ بر دست
.
فلک تیغ ستم دادی بجلّاد
مگر نشنیدی از طفلان توفریاد
.
دو طفل بی پدر با آه زاری
فکندی زیر تیغ نابکاری
.
یکی گفتا بآن کافر که مخروش
ببر ما را سر بازار و بفروش
.
یکی گفتا که در دستت اسیرم
ببر زنده تو در نزد امیرم
.
بده مهلت تو ما را ای ستمگر
برای یک نماز حیّ داور
.
چو فارغ از نماز آن کودکان دید
بتیغ کین سر آن هر دو ببرید
.
بنائی زین مصیبت باش خاموش
که پیغمبر بجنّت رفت از هوش
.
.
.
.
#طفلان_مسلم #بنائی_یزدی
#ز_جور_چرخ_گردون_میزدم_داد
#فارسی
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki