یا مهدی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم عابد تبریزی
.
ز دامان تو کوتاه است اگر دست تمنایم
به عکس عارضت در لوح دل محو تماشایم
.
فروغ ماه می دانم که ساید چهره بر پایت
از آن شب تا سحر رخسار، بر مهتاب می سایم
.
غباری کردم و دامان باد صبحدم گیرم
که شاید همره او در حریم عزّتت آیم
.
شبانگه مینوازی از نگاهی چرخ را دانم
از آن شب تا سحر منظر بود این طاق مینایم
.
به یادت کام جان من بود شیرین و وقتم خوش
اگر فرهاد کهسارم و گر مجنون صحرایم
.
چه حاصل از بهار و گلشن دوران مرا زیرا
تماشا را نیامد در چمن سرو دلارایم
.
مبادا خواب بندد چشمم از سیر رخت در دل
همه شب تا سحر چون دیدۀ پروین نیاسایم
.
ندانم در کجایی ای «ولا آباد» جان جأیت
تو را من از دل اهل ولا هر لحظه جویایم
.
ز دریای توام گر قطره سان در دیدۀ ابرم
به آهنگ توام گر ناله سان در سینۀ نایم
.
«شبان موسیم» در وادی عشق تو سرگردان (1)
به سودای تو باشد هی هی و هو هو و هاهایم
.
ز خیل ره نشینان حریم عزّتت هستم
به هر منزل به هر مأوا به هر کوی و به هر جایم
.
من از اعمال خود شرمنده در پیش توام امّا
نه جرم است اینکه گویم از غمت مقهور سودایم
.
به هر جا سفرۀ احسان و جودت هست گسترده
تو را مهمانم ای شه گر گدای بی سر و پایم
.
بنازم آبروی خاکساری را به درگاهت
که گر خود ذرّۂ ناچیز هستم جذب بیضایم (2)
.
به مهر و ماه نازم تا ولایت را به دل دارم
از عالم بی نیازم تا تو هستی میر و مولایم
.
تو آن ذیجود کز لطفت جهانی بهره می گیرد
من آن موجود کز غیر تو نه یار و نه یارایم
.
تهجّد را اذانی بر سر گلدستۀ عرفان
نماز عشق را روح خلوصی در مصلّایم
.
امامی بر زمان و در زمان اینست أیمانم
امیری بر مکین و بر مکان این باور و رایم
.
ز دنیا و زعقبا بسته ام دل بر تولّایت
تو هستی ای همه هستی ز تو دنیا و عقبایم
.
فروغ عارضت در بیکران آفاق می بینم
جواهر سرمۀ خاک رهت تا کرده بینایم
.
به سرمستی چو گردون میکنم طوف حریمت را
چکد گر جرعه ای از بادۀ فیضت به مینایم
.
نه آن چشمی که بینم یک نظر وجه الّهی حسنت
نه آن بختی که نوشینی دهد رویت به رویایم
.
غباری گر صبا از خاک راهت بر من افشاند
رسد پای از تفاخر بر فراز عرش اعلایم
.
بیا ای وسعت کون و مکان زندانسرا بی تو
به جانت تنگ و تاریک است بی روی تو دنیایم
.
ز دیروزم بسی دلتنگ، تا سر شد به هجرانت
معاذالله چو دیروز ار رود امروز و فردایم
.
فروغی نیست در چشمم که روی باغبان بینم
مشام جان و لیکن مینوازد عطر گلهایم
.
به سرمستی فشانم بر جهان دامان استغنا
ز دست ساقی لطفت اگر جامی بپیمایم
.
به گردون ماه اگر جویم به گلشن گل اگر بویم
تو را جویان به هر سویم توئی در پست و بالایم
.
پرستوی مهاجر کو که در دمسردی هجران
نویدی از بهار وصلت آرد سوی مأوایم
.
نهال آرزو خشکید بی باران احسانت
نه بی فیض تو آبی داد این تالاب خضرایم
.
مران از در اگر چون خاک هستم، از رهت هستم
مکن نومید اگر چون قطره ام، مجذوب دریایم
.
رها با کعبۀ رخساره ات از بند تثلیثم
به شوق طرّه ات آزاد از قید چلیپایم
.
به زنجیر توام پابسته گر زندانی عشقم
ز سودای توام آشفته گر مجنون و شیدایم
.
به صدر مکتب عرفان چو درس عشق می خواندم
عجین بودی به سودای تو تحصیل الفبایم
.
غبار پای یار و خار چشم دشمنان هستم
پدر تعلیم داد اینسان تولّا و تبرّایم
.
من آن درویش سرگردانم و این چامه کشکولم
به احسانت بود یا هو زنان چشم تمنّایم
.
زعالم بی نیازم تا به دل مهر تو را دارم
قرین عزّتم کوی قناعت هست تا جایم
.
به ارباب درم گردن فرازی میکند طبعم
ز اکرام ولایت صاحب این روح والایم
.
نه تنها با زبانی هر نفس یابن الحسن گویم
که گوید نام زیبای تو را ذرّات اعضایم
.
دهد الفاظ را جان طبع من از کلک جادوئی
چو «عابد» داده ای تا لطف انفاس مسیحایم
.
(1)شبان موسا:اشاره به شعر معروف مولوی « دید موسی یک شبانی را به راه»
(2)بیضا=خورشید
.
.
#مهدیه_عابد_تبریزی
#ز_دامان_تو_کوتاه_است_اگر_دست_تمنایم
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
نظر دهید