زبدةالاشعار

سحر که پرده تاریک شب رود به کنار #مناجات_یحیوی_اردبیلی

مناجات
.
.
مرحوم یحیوی اردبیلی
.
.
سحر که پردۀ تاریک شب رود به کنار
به کوه شرق فتد پرنیان نرم فلق
ز پشت گردنۀ کوه کم کمک جوشد
به پهندشت افق، چشمه سار سرخ شفق
سپس بخار طلا روی متن سبز فلک
بسان زر ورق افتد به فرش استبرق
شهاب یاد دلاویزت، ای خدای غفور
درون سینه برافروزدم ستارۀ نور
.
.
.
بهر کجا که نظر دوختم ز ارض و سما
نشانه های تو بر بهت و حیرتم افزود
وجود تو ازلی، ذات پاک تو ابدیست
بود نهفته به دست تو هر کلید وجود
تو حیّ و قادر و مُدرک، تو عالم و صادق
به سجده گاه تو کرّوبیان، به حال سجود
برآید از دل هر ذرّه صوت حمد و ثنا
لَکَ التّحیة سُبحان رَبِّیَ الاَعلى
.
.
.
شکفته با دم جانبخش بادهای سحر
لبان غنچه به دامان دلگشای چمن
به نرمی از لب خندان غنچه ها ریزد
چو ژاله، عطر صفابخش در فضای چمن
ز شوق و شور سراید ترانۀ توحید
به روی شاخۀ گل مرغ خوشنوای چمن
که این طبیعت زیبای بیکرانۀ تو
نمونه ای بود از صُنع جاودانۀ تو
.
.
.
به روی هر ورقی از کتاب هستی ما
کشیده است خطوط سیه، مداد گناه
به شوره زار اَمَل پای ما جریحه شده
ولی نگشته پدیدار، هیچ، آخر راه
هزار لکّه به دامان روح و از ره شرم
کجا رویم و بجوئیم تکیه گاه و پناه
جز آنکه روی بدان قبله گاه پاک نهیم
ز رحم و لطف تو از اضطراب و غم برهیم
.
.
.
سحاب رحمت تو بر دلم اگر بارد
شود چو آینه روشن، روان خستۀ من
اگر ز مهر تو نوری فتد به صفحۀ جان
چو آفتاب بتابد دل شکستۀ من
جهانیان، همه، بخشی اگر گناه مرا
کنند غبطه به آیندۀ خجستۀ من
چرا که دایرۀ مهر، پایگاه من است
شعاع لطف تو تابان به جایگاه من است
.
.
.
شکوه و فرّ در نعره های توفان هاست
جلال و شان تو از باد صبحدم پیداست
برای درک تو این کاینات کافی نیست
که قدرت تو زهر هستی و عدم پیداست
نیاز نیست به برهان و فکر و استدلال
ثنای تو ز همه صاحبان دم پیداست
صدای «یا» شنوم از نفس کشم چو فرو
برون کنم که دم از نای سینه، گویم «هو»
.
.
.
یقینم است پس از اختتام رستاخیز
رود گروهی از این بندگان به سوی بهشت
هر آن کسی که در این تنگنای مفسده خیز
عدول کرده ز آز و فساد و فکرت زشت
ز روی معرفت آورده روی بر در تو
پریده سوی تو آزاده وار و پاک سرشت
ستانده اجرت این چند روزه سختی را
نهد به تارک خود تاج نیکبختی را
.
.
.
ولی گروه دگر، فتنه کار و شیطان خوی
که روی آینۀ روحشان سیاه شده است
برای کسب مقام و منال و ثروت و مال
حیاتشان به هدر رفته و تباه شده ست
چو نیکتر نگری، فطرت و خمیرۀ شان
قرین پستی و آلودۀ گناه شده است
ز قهر و خشم تو، ای حیّ داور و قهّار
روند در دل دوزخ به قلب کوردی نار
.
.
.
دمی که خلق بگوید ز ترس واویلا
به زیر پرچم فضلت بده مکان مارا
بدن به لرزه فتد مغزها به سر جوشد
بکش به سایۀ رحمت در ان زمان مارا
بحق آل محمد به حق آل علی
جدا مکن ز صف پاک بندگان مارا
تو که رئوف، و کریم و رحیم و غفاری
به روز عجز به بیچارگان بکن یاری
.
.
.
خدای من تو سمیع و بصیر و دانائی
حیات و موت و قیام و قعود ما با توست
گیاه سر نزند بی اشارۀ تو ز خاک
که سوز و ساز و فزار و فرود ما با توست
ز بندگان سیه نامه دستگیری کن
که جان هستی و بود و نبود ما با توست
به یحیوی کرم و التفات کن یارب
روانش آینه ى طیبات کن، یارب
.
.
. #مناجات_یحیوی_اردبیلی #زبدةالاشعار #فارسی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی