حضرت عبدالله بن الحسن(ع)
.
زبدة الاشعار
?: @nohe_torki
.
حاج محمود ژولیده
.
من که از معرکه ی جنگ نمی ترسیدم
دیدم آن صحنه که یک لحظه به خود لرزیدم
.
دیدم از قلبِ عمو، زخم دهان وا کرده
دفعتاً بغضِ گره خورده شدم، ترکیدم
.
نیزه ها بود که بر جسم عمویم می رفت
هیچ کس فاش ندید آن چه من آن جا دیدم
.
دیدم از وجه عمو خون خدا می ریزد
من به جای همه با فاطمه خون گرییدم
.
بوسه ای را که به من داد عمو، عمه نداشت
خم شدم وجه خدا را به خدا بوسیدم
.
“اِبنِ کعب” آمد و با نیزه و شمشیر بلند
قصد جان عمویم کرد و من می دیدم
.
دست خود را سپر تیغ بلندش کردم
قطع شد دستم و جانباز حرم گردیدم
.
گفتمش “یَابنَ خبیثه” عمویم را بکشی!؟
مرگ را زودتر از مرگ عمو بگزیدم
.
حرمله تیر جفایی به گلویم زد و رفت
من در آغوش عمو سخت به خون غلتیدم
.
هم نَفَس با عمویم بودم و جان می دادم
و به این هم نفسی بود که می نازیدم
.
تیغی آمد سر من را ز بدن کرد جدا
بعد از آن زیر سم اسب به خود پیچیدم
.
هیچ کس مثل من این جا به شهادت نرسید
پدرم آمد و با درد به او خندیدم
.
من که عبداللهم از لعل اباعبدالله
مثل قاسم به خدا جام عسل نوشیدم
.
من تأسّی به عمو کردم و بی غسل و کفن
نیزه و تیر و سنان جای کفن پوشیدم
.
چون ستوران به تن پاک عمو تازیدند
باز هم زیر سم اسب به خون غلتیدم
.
#عبداله_الحسن
#من_که_از_معرکه_جنگ_نمی_ترسیدم
#محمود_ژولیده
#فارسی
.
#زبدةالاشعار
?: @nohe_torki
نظر دهید