ولادت حضرت امام سجاد (ع)
.
✍️زبدةالاشعار✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم فؤاد کرمانی
.
چو خورشید جمالش ، مشرق از برج کمال آمد
خدا شد جلوه گر ، بر خلق اشراق جمال آمد
.
شد از برج عبودیت عیان شمس ربوبیت
تجلّی جمال آن جا تجلّی جلال آمد
.
ز مشرق تافت بدری مشرق اندر لیلة القدری
که شمس طلعتش، تمثال وجه بی مثال آمد
.
عیان بر ممکنات از نور واجب شد یکی ممکن
که چون او ممکنی در بینش ممکن محال آمد
.
ز بستان امامت خاست سروی معتدل قامت
که ظلّش عقول انبیا را اعتدال آمد
.
نباشد هیچ ممکن را فرار از ظل او ممکن
که نورش خلق را هم مبداء آمد هم مآل آمد
.
پناه اندر ظلال اوست خلقِ آفرینش را
کسی اندر ضلال آمد که کور از اینظلال آمد
.
به سیمایی حَسن ، دهر از حسین آورد فرزندی
که احسن احسن از جان آفرینش بر خصال آمد
.
بنحوی ظاهر از وی گشت افعال عبودیّت
که فعلِ انبیا نزد فعالش انفعال آمد
.
چنان اثبات حق فرمود در نفی وجود از جود
که خود عین فراقش تا ابد عینِ وصال آمد
.
توان در صبر و حلمش یافت علمش را که در عالم
کمال علم آن دارد که حِلمش را کمال آمد
.
روا باشد گرش در رتبه شمس الاولیا خوانم
که در چرخ عبودیت جمالش بیهمال آمد
.
نبی را رفرف آمد توسن معراج و این شه را
به سیر ناقه تا معراج احمد انتقال آمد
.
چو معراج محمّد نیستی بود از تعین ها
به معراج این علی را با محمد اتصال آمد
.
چنان در نیستی معراج کرد آن شاه لاهوتی
که این خرگاه هستی همچو گردش از نعال آمد
.
چو سیرش در عدم بالا فتاد آن سالک وحدت
مقامات وجودش زیر مقدم پایمال آمد
.
کسی را اتّصال آمد بحق ، درکیش حق جویان
که از غیر حقش در مسلک حق انفصال آمد
.
از آن رو سید آمد ساجدین را نزد مشتاقان
که در لیل و نهارش سجده کردن اشتغال آمد
.
غنایش فقر و عزّش ظلّ و رنج دشمنش راحت
گرفتاریش آزادی ، سرورش در ملال آمد
.
خیال دوست در دل آنچنان فرسود جسمش را
که اجزای وجودش تار پودی از خیال آمد
.
سراپا روح شد در عالم تن بسکه بر جسمش
زدست امتحانها اعتدال و اختلال آمد
.
مراین بدر هدایت کافتاب آمد ولایت را
ز خوف حق سرشگش انجم و جسمش هلال آمد
.
اسیر خصم و در گردن غل و برناقه ی عریان
غذایش خون دل داروش رنج و ابتهال آمد
.
نداند جز خدا کس ، با خدا حال مناجاتش
که وصف الحال این عاشق برون از وصف حال آمد
.
اگر خواهی ز حالش بو بری بنگر در آثارش
که اهل حال را بویی ز حالش این مقال آمد
.
بنوش از جام توحید کلامش گر عطش داری
که جانِ تشنه کامان زنده زین آب زلال آمد
.
کسی نشناخت این شیر خدا را سطوت و قدرت
ز تسلیم بلا بر خصم صیدش چون غزال آمد
.
چو عنقای فؤادش در علوّ نیستی پر زد
بر اوج قاف هستی همّتش بگشوده بال آمد
.
مجال عمر انسان گشت چون صرف عبودیت
کمال سیر او را تا ربوبیّت مجال آمد
.
نباشد اولیا را سلطنت جز در عبودیّت
که این شه بی زوال و سلطنت ها را زوال آمد
.
کسی کاندر جهان بندگی زد لاف سلطانی
نشان از وی نماند و سلطنت بر وی وبال آمد
.
نه مرد است آنکه با سلطانی ، حقّ سلطنت خواهد
کسی کز این ریاست رست الحق از رجال آمد
.
هر آن کو عبد حق شد، گشت مرآت جمال حق
خدا را اندر او بنگر که مرآت جمال آمد
.
مرا دیدار یزدان تا ابد دیدار او باشد
که این چهر از ازل مرآت حسن لایزال آمد
.
«#فؤاد» اندر دو عالم از تو دیدار تو میخواهد
که از فضل تواش هم این لسان و این سؤال آمد
.
.
#سجادیه_میلادیه
#چو_خورشید_جمالش_مشرق_از_برج_کمال_آمد
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
نظر دهید