زبدةالاشعار

کشتی برده فروشان ز ره دور عیان است #مهدیه_سازگار

داستان ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام با شاهزاده روم
1- #نوعروس_طبع_هر_دم_دلربایی_می_کند ( #فارسی ) از #عباس_قمی
2- #كشتی_برده_فروشان_ز_ره_دور_عیان_است ( #فارسی ) از #سازگار
3- #توسل_ایتماقا_امر_ایلیوب_بشیر_و_نذیر ( #ترکی ) از #سعدی_زمان ادامه این متن #گریز به #دیر_راهب در هشتک #حسین_مظهر_آیات_حی_اکرم_دور
.
.
.
حاج غلامرضا #سازگار
.
کشتی برده فروشان، ز ره دور عیان است که برعرشه ی آن بانوی مُلک دو جهان است، بگو فخر زنان است، بگو مادر مولای زمان است، بود منتظر مقدم او بُشر سلیمان که به عنوان کنیزش بخرد، تا ببرد بر ولی قادر منّان، حسن عسکری آن یازدهم اختر تابان ولایت، به کف بُشر یکی نامه از آن شمس هدایت ،که ز اسرار خدا داشت حکایت، نگه دخت یشوعا چو بر آن نامه بیفتاد، قرار از کف خود داد و ببوسید و روی چشم نهاد و گل لبخند به لب گفت که: این نامه ی یاراست، خطش را خبر از وصل نگاراست، سپس گفت که ای بُشر مپندار کنیزم که زده فاطمه گل بوسه به پیشانی و خوانده است عزیزم، شرفم بس که عروس علی و فاطمه ام، داده خداوند به من این شرف و قدر و بها را.
.
من از نسل یشوعا که همان دختر شاهنشه رومم، چه بسا ماه وشانی که ز عزت همه بودند کنیزم، چه بسا سرو قدانی که به محفل همه بودند غلامم، دو پسر عم که مرا شیفته بودند و ز من خواستگاری بنمودند، کشیشان همه انجیل گشودند، یکی را به سر تخت نشاندند، گل و لاله فشاندند که دامادِ نگون بخت به کام اجل خویش نگون شد، ز سر تخت، شب آمد، به سر دست و قضا چشم مرا بست که در عالم رویا نگه اُفتاد مرا بر رخ زیبا پسری، نخل شرف را ثمری، صُنع خدا را اثری، دیده به ماه رخ زیباش گشودم، ز کفم رفت همه بود و نبودم، که ندا داد رسول مدنی احمد خاتم که: اَلا عیسی مریم، چه شود دخت یشوعای تو را بر پسرم عقد ببندم، لب جان بخش گشودند، یکی خطبه سرودند و مرا عقد نمودند بر آن شمس ولایت، که عیان دیدم از آن طلعت نورانی او روی خدا را.
.
چه مبارک شبی بود و چه فرخنده شبی بود، ولی حیف که بیدارشدم، سخت گرفتارشدم، شب همه شب در تب و در تاب شدم، شمع صفت آب شدم، تا که شبی فاطمه آمد ز ره لطف به خوابم، نگهی کرد به چشمان پر آبم، به ادب بوسه به دستش زدم و روی قدم هاش فتادم، ز فراق رخ جانان به شکایت دو لب خویش گشودم که: به دادم برس ای عصمت دادار ودودم، غم دوری یگانه پسرت کشت مرا، فاطمه فرمود: چگونه پسرم پیش تو آید، به تو این بخت نشاید، مگر آیین نصاری بگذاری و به اسلام روی بیاری سر تسلیم و رضا را.
.
من در آن عالم رویا لب جان بخش گشودم، به خدا و به رسول به علی بود درودم، چو شهادت به لب آوردم و اقرار نمودم، گل لبخند به گلزار رخ فاطمه دیدم، که گشود از کرم آغوش و مرا در بغل خویش گرفت و به رُخم بوسه زد وگفت: از امشب تو عروس منی ای پاکیزه سرشتم، گل باغ بهشتم، به تو تبریک که هرشب پسرم پیش تو آید، من از امشب همه شب لاله ز باغ رخ او چیدم و در خواب ورا دیدم، تا داد مرا وعده ی دیدار، که در سلک کنیزان ببرم روی به بیت الحرم یار، خوشا حال تو ای بُشر، که مأمور شدی از طرف حجت دادار، بر این کار، منم همسر آن نور دل احمد مختار، کز آن سید ابرار، بیارم به جهان منتقم خون شهدا را.
.
چارده شب چو گذشت از مه شعبان، مه عترت، مه قرآن، چه مبارک سحری بود، بگو نخل ولا را ثمری بود، بگو بحر کرامت گوهری داشت، بگوشمس ولایت قمری داشت، بگو نرگس زهرا پسری داشت، بگو مصلح کلِ بشری داشت، جهان دادگری داشت، خبر زآمدن حجت ثانی عشری داشت که شد دیده ی نرگس، دل شب باز ز رویا به دو صد ناز، وضو ساخت و اِستاد سحرگه به نمازشب و آیات خدایش به لب افتاد، به تاب و تب و از درد گل انداخت عذارش، ز کف افتاد قرارش، صلوات ملک از اوج فلک گشت نثارش، به رُخش جلوه ی بدر و به لبش سوره ی قدر و نفسش کرد معطر همه امواج فضا را.
.
ناگهان دید حکیمه که شده حجره پر از شوق و شعف وشور، روان گشت حضور قمر برج ولایت، حسن عسکری آن مهر فروزان هدایت، به ادب گفت که: ای جان دو عالم به فدایت، شده در پرتو انوار نهان نرجس پاکیزه لقایت، گل لبخند حسن باز شد و گفت که: ای عمه پاکیزه سرشتم، گل خوشبوی بهشتم، به ادب رو به سوی حجره ی نرگس، گل زهرا ثمرم، همسر نیکو سِیَرم، سرزده قرص قمرم، یافت ولادت پسرم، آمده نور بصرم، رفت حکیمه به سوی حجره نرجس، نگه افکند به خورشید رخ حجت سرمد، گل نورسته ی احمد، مه اثنی عشر آل محمد، لب جان بخش گشوده، سخن از وحی سروده، به لبش نام خداوند و رسول و علی و حضرت زهرا و حسین و حسن و باز علی باز محمد پس از آن جعفر و موسی و رضا گفت، محمد و علی گفت، سپس نام ز خود بُرد، ندا داد به هرنسل و زمان اهل ولا را.
.
ندا داد منم مهدی موعود، منم حجت معبود، منم مصلح عالم، منم منجی عالم، منم وارث پیغمبر خاتم، منم حجت سرمد، منم عبد مؤید، منم حیدر و احمد، منم نجل محمد، منم آن منتقم خون خدا، طالب خون شهدا، زاده مصباح هدی، صاحب عمامه ی پیغمبر و تیغ علی و چادر زهرا، جگر پاک حسن، جامه ی خونین حسین، دست ابالفضل علمدار، منم وارث پیشانی بشکسته ی زینب، شود آن روز که از پرده ی غیبت به در آیم به سوی کعبه بیایم، برسد بر همه خلق ندایم که :من ای منتظران، مهدی موعود شمایم، پس از آن ره به سوی شهر مدینه بگشایم، حرم فاطمه را بر همه عالم بنمایم، کنم آغاز از آن جا سفر کرب و بلا را.
.
گل احمد، گل زهرا، گل نرگس، گل امیدحسن، یوسف زهرا، ولی الله معظم، دُر دریای کرامت، ز خداوند و رسولان و امامان و همه منتظران باد سلامت، همه مشتاق پیامت، همگان منتظر صبح قیامت، تو شه ارض و سمایی، تو فقط منتقم خون خدایی، تو امید دل مایی، حجرالاسود و هجر و حرم و زمزم و مسعی و صفا، مروه همه چشم به راهت، همه مشتاق نگاهت، چه شود تا که ببندی به حرم قامت و نغمه ی قد و قامتت آید، عیسی مریم که به تو روی نیاز آرد و پشت سر تو باز نماز آرد و فریاد «انا المهدی ات» از خلق برد هوش، جهان جمله شود گوش، اَلا کوه فِراقت به سر دوش، شود تا که کنم شهد وصال از دو لبت نوش؟ دعا کن که دعاها به اجابت برسد بهر ظهورت، تو بیایی، تو بیایی، گره از کار فروبسته ی عالم بگشایی، تو بیایی، تو بیایی، که دل از عالم و آدم برُبایی، تو بیایی که کنی زنده ز نو دین رسول دو سرا را.
.
به خدا ای پسر فاطمه تنها نه حرم منتظر توست، عرب تا به عجم منتظر توست، به خون پسر فاطمه سوگند که بر گنبد زرین حسین ابن علی سید الاحرار، عَلم منتظر توست، نه اسلام که ابناء بشر منتظر توست، زمان منتظر توست، جهان منتظر توست، نبی منتظر توست، علی منتظر توست، بیا فاطمه بیش از همگان منتظر توست، حسین و حسن و هفتاد دو تن منتظر توست، خدا را خدا را، که آن گنبد ویران شده و قبر پدر منتظر توست، بیا ای شرف شمس رسالت، به خداوند قسم دیر شده صبح وصالت، همه چشم اند که آیی و ببینند به مرآت رُخَت آیینه ی پنج تن آل عبا را.

.
.
#عسکریه_ازدواج
#مهدیه_میلادیه
#فارسی #عسکریه_سازگار
#زبدةالاشعار

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی