زبدةالاشعار

جوانی میرود از دستم و غافل ز سبحانم #مناجات_پندیات_مهدی_فرقانی

پندیات – مناجات


مهدی فرقانی

جوانی میرود از دستم و غافل ز سبحانم
بهای این جوانی را خدا داند نمیدانم

همی دانم که عمری را به دورازاوتبه کردم
هزاران بار پیمان بستم و بشکست پیمانم

چنان دربندگی سستم که یادش رفته از یادم
بلی من بنده ای آواره و نابرده فرمانم

شب وروزم دراین دنیای فانی صرف لذت شد
ندانستم که در دنیای باقی خانه ویرانم

هزاران بار دستم را گرفتند و رها کردم
رهاکردم بلی آتش زدم بر جسم و بر جانم

زبس درموج سنگین گناهان غوطه ور گشتم
که اکنون غرق در دریای بی پایان عصیانم

دراین دریا مرا نبود بجزتو مونس و همدم
نجاتم ده خداوندا پشیمانم … پشیمانم..

توخودگفتی بیاای بنده هراندازه بد کردی
نظر کن آمدم جانا به در گاه تو مهمانم

برویم باز کن در، مهربان،ای صاحب خانه
والا تا ابد در پشت درب خانه میمانم

مشو نومید فرقانی بگو العفو روز و شب
بگو ربی نمیرانی تو کس را خوب میدانم

#پندیات
#مناجات
#جوانی_میرود_از_دستم_و_غافل_ز_سبحانم
#مهدی_فرقانی
#فارسی

علی ببیرپور

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

#حسنیه_بیدقداری

دسته بندی درختی