شب، باران، نماز
«کدخدایان همه هستند و خدا اینجا نیست»
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
?: @nohe_torki
.
مرحوم احمد زارعی
.
باز امشب هوس گریۀ پنهان دارم
میل شبگردیِ در کوچه باران دارم
.
کسی از دور به آواز مرا می خواند
از فراز شب بی راز مرا می خواند
.
راهیِ میکدۀ گمشدۀ رندانم
من که چون رازِ دلِ میِ زدگان عریانم
.
ابر پوشانده درِ مخفی آن میخانه
پشتِ در، باغ و بهار است و میِ افسانه
.
خِرَد خُرد، همان به که مُسخَّر باشد
عقل کوچکتر از آن است که رهبر باشد
.
تا که شیرین کُنَدَم کام و برد تشویشم
آن میِ تلخ تر از صبر بنه در پیشم
.
.
باز امشب هوس گریۀ پنهان دارم
میل شبگردیِ در کوچۀ باران دارم
.
.
حال من حال نماز است و دو دستم خالی
راه من راه دراز است و دو دستم خالی
.
شب و باران و نماز است و صفا پیدا نیست
کدخدایان همه هستند و خدا اینجا نیست
.
پیش از این راه صفا این همه دشوار نبود
بین میخانه و ما این همه دیوار نبود
.
.
باز امشب هوسِ گریۀ پنهان دارم
میل شبگردیِ در کوچۀ باران دارم
.
.
مردم آن به که مرا مست و غزلخوان بینند
اشک در چشم من است و همه باران بینند
.
دیدۀ می زده ماست که روشن شده است
جان چنان مرده رسوبی که همه تن شده است
.
بگذارید نسیمی بِوَزَد بر جانم
تا که از جامۀ خاکی بکند عریانم
.
دستها در ملکوت و بدنم در خاک است
ظاهر آلوده ام اما دل و جانم پاک است
.
شب و باران و نماز است و هم آواز قنوت
باقی مثنوی ام را بسرایم به سکوت
.
#پندیات
#باز_امشب_هوس_گریه_پنهان_دارم
#احمد_زارعی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
?: @nohe_torki
نظر دهید