زبدةالاشعار

ابتدا کردم ز بسم الله زنم برجاستی #فاطمیه_صابر_همدانی

شهادت حضرت زهرا (س)
#گریز به مصائب کربلا
..
..
مرحوم اسدالله صنیعیان « صابر همدانی »
..
..
ابتدا کردم ز بسم الله زنم برجاستی
چونکه بسم الله هر جا اول طغراستی
..
بعد بسم الله ، دم از نعت محمد میزنم
آنکه چشم عالم امکان از او بیناستی
..
دیدۀ دل را منوّر کن ز نور روی او
کاو فروزان ماه برج لیلة الاسراستی
..
بعد احمد گر کنم مدح پسر عمش ، رواست
چون به عون اوست نطق من اگر گویاستی
..
کی تواند کس کند مدح علی مرتضی ؟
زانکه مداحش به قرآن ایزد داناستی
..
گر یدالله فوق ایدیهم به قرآن خوانده ای
گو که غیر از مرتضی این رتبه را داراستی؟
..
وصف او در کثرت و وحدت نشاید کرد، زانک
وصفش اینجا لا تُعًد آنجا وَ لا تُحصاستی
..
من نمیگویم که : مدح مرتضی کار من است
قطره را کی قدرت توصیف از دریاستی ؟
..
اینقدر دانم که از بهر توسل در هموم
عبد را هر جا گشاد کار با مولاستی
..
هر چه هستی باش ای دل خیره و خودسر مباش
خودسری کی شیوۀ سلّاک ره پیماستی ؟
..
فاش گویم : دست بر دامان صاحبخانه زن
چند روزی را که مهمان اندرین دنیاستی
..
کیست صاحبخانه غیر از مرتضی زوج بتول؟
گر که نشناسی تو صاحبخانه را، اعماستی
..
دست دل را زن به دامان ولای مرتضی
خاصه در این مه که ماه ماتم زهراستی
..
نام زهرا در میان آمد ، چسان من بگذرم
از بیان حال زار او که غم افزاستی؟
..
میرسد بر گوش دل اکنون نوای ناله اش
در سخن با جانشین خسرو بطحاستی :
..
کای پسر عم، ساعتی بنشین که مرغ روح من
میل پروازش به سوی گلشن عقباستی
..
آخر عمر من آمد، اول رنج تو شد
زین الم دانم که روزت چون شب یلداستی
..
ساعتی بنشین و سرکن گریه و حالم ببین
بر وصایایم بده گوش ارچه جانفرساستی
..
اولاً بر من حقوق خویشتن را کن حلال
چون مرا صهبای مرگ الحال در میناستی
..
یاابن عم ، بسیار زحمت ها کشیدی بهر من
دیدۀ من از المهای تو خون پالاستی
..
چون که بگذشتم از این دنیای فانی یا ابن عم
نعش من بردار در شب، گر تو را یاراستی
..
شب خودت غسلم ده و تدفین کن و برخوان نماز
چون شوند این قوم اگر آگاه، نازیباستی
..
چون تو میدانی پسر عم، بعد یابم در جهان
شکوه ها بر لب مرا زین فرقۀ اعداستی
..
ثانیاً جان تو و جان حسین و هم حسن
دل مرا از داغشان چون لالۀ حمراستی
..
زینب و کلثوم را بنما نوازش بعد من
کز غم ایشان تو دانی خاطرم شیداستی
..
#گریز به مصائب کربلا
..
خود کجا بودی تو یا زهرا به دشت کربلا
تا ببینی اور عینت بی کس و تنهاستی ؟
..
خود کجا بودی که تابینی ز فرط تشنگی
ز اهل بیتش العطش بر عالم بالاستی ؟
..
خود کجا بودی که بینی نوجوانانش تمام
همچو بسمل غرقه خون زان قوم بی پرواستی
..
خاصه در آندم که اصغر را به روی دست خویش
برد و گفت: ای قوم دون این حجّت کبراستی
..
قطرۀ آبی دهیدش آخر ای بی دین سپاه
کز شرار تشنگی در حال استسقاستی
..
بی فتوّت مردم آخر این سفیر بی گناه
آتشش از تشنگی هر لحظه بر اعضاستی
..
با وجود آنکه باشد آب کابین بتول
کامیاب از آن وحوش و طیر این صحراستی
..
پس چرا از اهل بیت من ز فرط تشنگی
تا ثریا از ثری بانک عطش برپاستی؟
..
بیش از این زین قصّۀ جانسوز «صابر» دم مزن
گرچه طبعت در رثا چون بحر گوهر زاستی
..
..
#فاطمیه #صابر_همدانی #فاطمیه_شهادت #فارسی #زبدةالاشعاز

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی