استمداد حضرت ابوالفضل علیه السلام
.
.
.
مرحوم سید یوسف نجمی تبریزی
.
.
ای صبا رو بر حسینم گو که جان دارم هنوز
در دم جان دادنم مشتاق دیدارم، هنوز
.
در کنار نهر القم زخمدار و تشنه لب
بهر دیدار شهنشه اشگ میبارم هنوز
.
طاق نصرت دارم اندر سینه از پیکان خصم
انتظار مقدم سلطان بی یارم هنوز
.
کاسۀ چشمم چو پیمانه پر از خون سر است
جلوه گر در این پیاله عکس دلدارم هنوز
.
گر چه مست جام توحیدم فتادم سر خمار
با چنین مست و خماری باز هشیارم هنوز
.
تیر بر مشگم اصابت کرد خالی شد ز آب
شرمسار از تشنه اطفال دل افکارم هنوز
.
دست بیدادی ز پیکر هر دو دستم را برید
چون گل آفت زده بی برگ و بی بارم هنوز
.
تا که زد از سجده گاهم بوسه پیکان جفا
واژگون گشتم ز مرکب سخت دل زارم هنوز
.
تیر باران تا شدم بی دست افتادم ز پا
چاک چاک اعضا ز جور قوم بی عارم هنوز
.
آن گل سرخم که دارم خار در دامن ز تیر
گر چه خار از حد گذشته مایل خارم هنوز
.
شیر بودم تا ز دستم تیغ نا افتاده بود
صَعوَه سا در پنجه شاهین خونخوارم هنوز
.
در لب دریا بسان کشتی طوفان زده
بر تراب افتاده بشکسته در انظارم هنوز
.
در کنارم بهر سر سرکرده ها خنجر به دست
همچو نقطه در میان خط پرگارم هنوز
.
«نجمی » با خونابۀ دل می نوشت این نوحه را
بوی خون می آید از هر سطر اشعارم هنوز
.
#عباسیه_شهادت
#ای_صبا_رو_بر_حسینم_گو_که_جان_دارم_هنوز
#نجمی_تبریزی
#ترکی #عباسیه
#زبدةالاشعار
نظر دهید