زبدةالاشعار

ای چرخ تا کی این همه ظلم و ستم کنی؟ #فاطمیه_وصال_شیرازی

#ترکیب_بند (8 بند) در مصیبت حضرت زهرا (س)
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم میرزا محمد شفیع (وصال شیرازی)
.
بند اول
.
ای چرخ تا کی این همه ظلم و ستم کنی؟
دل های محترم همه پا بست غم کنی؟
.
هر جا که مُقبلیست نصیبش بلا دهی
هر جا که مُدبریست قرین نعم کنی
.
بهر لئام را همه کام و نوا دهی
قِسم کرام را همه رنج و نِقَم کنی
.
مسعود را برانی و خوار جهان کنی
مردود را بخوانی و صدر اُمَم کنی
.
آنجا که واجبست کرامت کنی عِقاب
وانجا که لازمست عقوبت کرم کنی
.
دونان ز تو به راحت و خوبان ز تو برنج
سنجیده ام تخلف از این شیوه کم کنی
.
یک دختر از رسول گرامی بجای ماند
کی جای داشت کاین همه بر وی ستم کنی؟
.
.
آن مادر دو سید و چرخ دو آفتاب
آن طاق در نکوئی و آن جفت بو تراب
.
.
بند دوم
.
شاه رُسل چو فاطمه گر دختری نداشت
بی شبهه آسمان حیا اختری نداشت
.
گر خلقت بتول نمی کرد روزگار
در روزگار شیر خدا همسری نداشت
.
از این دو گر یکی نه به ستی قدم زدی
این یک براستی زنی آن شوهری نداشت
.
بی دختر پیمبر ما عرصۀ حیا
مانند امّتیست که پیغمبری نداشت
.
بی دختر پیمبر ما نو عروس دهر
خوش دلف ریب بود ولی زیوری نداشت
.
خاتون هفت پرده که در هشت باغ خلد
عصمت هر آنچه گشت چو او خواهری نداشت
.
اِلّا که آن شفیعۀ محشر براستی
تاب سخا و فقر علی دیگری نداشت
.
.
جانها فدای او و دو پور گرامی اش
وان شوی تاجدار وی و باب نامی اش
.
بند سوم
.
چون کرد روز عمر نبی رو بکوتهی
پر شد ز ناله باغ چو از لاله شد تهی
.
شیر خدا بجمع کتاب و عزای دوست
بیگانگان بخوشدلی و مکر روبهی
.
بی غسل او فتاده نبی، در ثقیفه خلق
بر خاک نعش رهبر و مردم به گمرهی
.
شاه اوفتاده، خسته جگر محرمان شاه
دونان کشیده سر ز پی افسر شهی
.
ناسی ز عهد موسی و مفتون سامری
گوساله را گزیده به هارون ز ابلهی
.
در نار عار رفته با غوای یار غار
ننهاد هیچ فرق ز آماس، فربهی
.
پابست سروری شده و دین فروخته
ابلیس را بپیروی و نفس را رهی
.
.
ناکس کسی که او بخدا رفت و عهد بست
عهد خدا و پهلوی زهرا بهم شکست
.
بند چهارم
.
آه آن زمان که نالۀ زار از جگر زدی
زآه جگر بخرمن گردون شرر زدی
.
بر بستر اوفتاده و اندام کوفته
گاهی فغان ز پهلو و گاه از کمر زدی
.
دیدی یتیمی خود و تنهائی علی
دستی بدل نهادی و دستی بسر زدی
.
گه با حسین و گه بحسن هم فغان شدی
گاهی خروش از دل و گاه از جگر زدی
.
بر بی پناهی حسن آهی زدی ز دل
یاد از حسین کردی و آه دگر زدی
.
چندانکه گوش دادی و نشنیدی از بلال
الله اکبر از دل پر درد بر زدی
.
دندان شکستن پدرش آمدی بیاد
بیخود شدی و سنگ به دُرج گهر زدی
.
.
عالم به دیدۀ علی آندم سیاه شد
کان ماه برج عصمت از او عذر خواه شد
.
بند پنجم
.
گفتش: که یا علی بکن از خود بِحِل مرا
گفت: ای عزیز جان مکن از خود خجل مرا
.
گفتش: مرا به گِل کن و آبی ز دیده پاش
گفتا: چکار بی تو به این آب و گل مرا
.
گفتش: مرا ز دل مبر و یاد کن ز من
گفتا: بلی اگر نرود با تو دل مرا
.
گفتش: که متصل بقیامت شد این فراق
گفتا: قیامتیست غمت متصل مرا
.
گفتش: بَدی که دیده ای از لطف در گذر
گفت: ای خوشی ندیده! تو خود کن بِحِل مرا
.
گفتش: که مهر مگسل از این کودکان من
گفت: ار گذارد این اَلَم جان گسل مرا
.
گفتش: که بی مُخِل به سر تربتم گذر
گفتا: گر آب دیده نگردد مخل مرا
.
.
این گفت و جستجوی حسین و حسن نمود
آغوش از آن دو گل چمن یاسمن نمود
.
بند ششم
.
کرد آنچنان نگاه که برداشت زان دو ماه
پنجاه ساله توشۀ دیدن بیک نگاه
.
بوسیدی آن لب حسن و برزدی خروش
بوئیدی آن گلوی حسین و کشیدی آه
.
گفتی که حیف از آن که شود خسته بی سبب
گفتی که آه از این که شود کشته بیگناه
.
کلثوم را بدیدی و گفتی که عن قریب
گوش سپهر کر کند از بانگ وا اَخاه
.
دیدی بروی زینب و گفتی بدیر و زود
این نخل عاقبت شود از بار غم دو تاه
.
گفتی مباد فاطمه چندانکه بنگرد
حلق پسر بریده و دین در تباه
.
یاد پدر چو کردی و شوق لقای او
گشتی لبش چو غنچه خندان بصبحگاه
.
.
آهی کشید و دیده بهم بر نهاد و خفت
با هیچکس دگر نه سخن گفت و نه شنفت
.
بند هفتم
.
ای بانوی حریم شهنشاه لافتی
ای معجر تو عصمت و ای حجله ات حیا
.
ای گوشوارۀ تو دُر اشک بی کسان
گلگونۀ تو خون شهیدان کربلا
.
ای مریم دو عیسی و چرخ دو آفتاب
ای معدن دو گوهر و مام دو مقتدا
.
همخوابۀ علی و جگر گوشۀ نبی
مخدومۀ خلایق و محبوبۀ خدا
.
بر دست و سینه جای حُلی و حمایلت
از چوب و تازیانه نشان بوده جابجا
.
کابین تو فرات و عیال تو تشنه لب
میراث تو فدک حسنین تو بی نوا
.
میراثت از پدر همه ظلم و ستم رسید
وین را نموده امّت گمراه او ادا
.
.
نی این سخن خطاست که میراثت از رسول
درّی بُود که کرده بچشم امتش قبول
.
بند هشتم
.
ای چرخ آبروی پیمبر نداشتی
شرمی چرا ز خالق داور نداشتی
.
محبوبۀ خدای بُد و بضعۀ رسول
بیم از خدا و پاس پیمبر نداشتی
.
ظلمی ز تو نکرده نماند از تو ور بماند
تقصیری از تو نیست که دیگر نداشتی
.
چندانکه میتوان دل زهرا بسوختی
زین بیش اگر نسوخت مُیسّر نداشتی
.
برداشت او دل از تو و لذّات فانی ات
ورنه تو دل ز جور و ستم بر نداشتی
.
جز خود زهر ستمگری این ظلم با بتول
گفتند اگر به پیش تو، باور نداشتی
.
چندانکه داغ بر دل زهرا نهاده ای
گر میشمردم این همه اختر نداشتی
.
.
ای چرخ پیشۀ تو بخوبان همه بدیست
پس بر تو اعتماد نمودن نه بِخرَدیست
.
.

#فاطمیه_وصال_شیرازی
#فاطمیه_شهادت
#ای_چرخ_تا_کی_این_همه_ظلم_و_ستم_کنی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی

Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

More results...

Generic filters

Filter by Custom Post Type

نتایج بیشتر ...