رثای سیّد الشّهدا (ع)
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki
.
امیر بدر الدّین قوامی خبّاز رازی
.
روز دهم ز ماه محرّم به کربلا
ظلمی صریح رفت بر اولاد مصطفی
.
هرگز مباد روز چو عاشور در جهان
کان روز بود قتل شهیدان به کربلا
.
آن تشنگان آل محمد اسیروار
بر دشت کربلا به بلا گشته مبتلا
.
اطفال و عورتان پیغمبر برهنه تن
از پردهی رضا همه افتاده بر قضا
.
فرزند مصطفی و جگر گوشهی رسول
سر بر سر سنان و بدن بر سر ملا
.
عریان بمانده پردگیان سرای وحی
مقتول گشته شاه سرا پردهی عبا
.
قتل حسین و بردگی اهل بیت او
هست اعتبار و موعظهی ما و غیر ما
.
دل در جهان مبند کزو جان نبردهاند
پروردهی پیمبر و فرزند پادشا
.
هر گه که یادم آید از آن سیّد شهید
عیشم شود منغّص و عمرم شود هبا
.
ای بس بلا و رنج که بر جان او رسید
از جور و ظلم امّت بیرحم و بیحیا
.
در آرزوی آب چنویی بداد جان
لعنت برین جهان به نفرین بیوفا
.
آن روزها که بود در آن شوم جایگاه
مانده چو مرغ در قفس از خوف بیرجا
.
با هر کسی همی به تلطّف حدیث کرد
آن سیّد کریم نکو خُلق خوش لقا
.
تا آن شبی که روز دگر بود قتل او
میدادشان نوید و همی گفتشان ثنا
.
گویند کاین قدر شب عاشور گفته بود
آمد شب وداع چو تاریک شد هوا
.
روز دگر چنان که شنیدی مصاف کرد
حاضر شده ز پیش و پس اعدا و اولیا
.
بر تن زره کشیده و بر دل گره زده
رویش ز غبن تافته، پشتش ز غم دو تا
.
از آسمان دولت او ماه گشته گم
و ز آفتاب صورت او گم گشته ضیا
.
در بوستان چهره و شاخ زبان او
از گل برفته رنگ و ز بلبل شده نوا
.
خونش چکیده از سر شمشیر بر زمین
یاقوت در فشانده ز مینا به کهربا
.
از بهر شربتی به بَر لشکر یزید
بر من یزید داشته جان گرانبها
.
لب خشک از آتش دل و رخ ز آب دیدهتر
دل با خدای برده و تن داده در قضا
.
بگرفته روی آب، سپاه یزید شوم
بیآب چشم و سینه پر از آتش هوا
.
از نیزهها چو بیشه شده حربگاهشان
ایشان در او خروشان چون شیر و اژدها
.
بر آهوان خوب، مسلّط سگان زشت
بر عدل، ظلم چیره شده بر بقا، فنا
.
اینان در آب تشنه و ایشان به خونشان
از مهر سیر گشته و ز کینه ناشتا
.
بر قهر خاندان نبوّت کشیده تیغ
تا چون کنندشان به جفا سر ز تن جدا
.
آهخته تیغ بر پسر شیر کردگار
آن یاغیانِ باقیِ شمشیرِ مرتضی
.
ایشان قوی ز آلت و ساز و سلاح و اسب
و اینان ضعیف و تشنه و بیبرگ و بینوا
.
میر و امام شرع، حسین علی که بود
خورشید آسمان هُدی، شاه اوصیا
.
از چپ و راست حمله همی کرد چون پدر
تا بود در تنش نفسیّ و رگی به جا
.
خویش و تبار او شده از پیش او شهید
فرد و وحید مانده در آن موضع بلا
.
افتاده غلغل ملکوت اندر آسمان
برداشته حجاب افق امر کبریا
.
بر خلد منقطع شده انفاس حور عین
بر عرش مضطرب شده ارواح انبیا
.
خورشید و ماه تیره و تاریک بر فلک
آرامش زمین شده چون جنبش هوا
.
زهرا و مصطفی و علی سوخته ز درد
ماتم سرای ساخته بر سدره منتها
.
در پیش مصطفی شده زهرای تنگدل
گریان که چیست درد حسین مرا دوا؟
.
تا کی ز امّت تو به ما رنجها رسد
دانم که پدر ندهی تو بدین رضا
.
فرزند من که هست تو را آشنای جان
در خون همی کند به مصاف اندر، آشنا
.
از تشنگی روانش بیصبر و بیشکیب
گرمای کربلا شده بیحدّ و منتها
.
او در میان آن همه تیغ و سنان و تیر
دانی همی که جان و جگر خون شود مرا
.
زنده نمانده هیچکس از دوستان او
در دست دشمنانش چرا کردهای رها؟
.
یک ره بنال پیش خداوند دادگر
تا از شفاعت تو کند حاجتم روا
.
گفتا رسول: باش که جان شریف او
زان قتلگاه زود خرامد بَرِ شما
.
ایشان درین، که کرد حسین علی سلام
جدّش جواب داد و پدر گفت مرحبا
.
زهرا ز جای جست و به رویش در اوفتاد
گفت: ای عزیز ما، تو کجایی و ما کجا؟
.
چون رستی از مصاف و چه کردند با تو قوم؟
مادر در انتظار تو، دیر آمدی چرا؟
.
کار چو تو بزرگ نه کاری بود حقیر
قتل چو تو شهید، نه قتلی بود خطا
.
فرزند آن کسی که ز ایزد برای اوست
در باغ وحی، جلوهی طاووس «هَلْ أَتی»
.
در خانهی نبوّت و عصمت برای تو
سادات را جمال شد، اسلام را بها
.
شاه امام نسل پیغمبر نسب تویی
کشته به تیغ قهر ترا لشکر جفا
.
آب فرات بر تو ببستند ناکسان
آمیختند خون تو با خاک کربلا
.
بر جان تو گشاده کمین، دشمنان کین
با تو نمانده هیچ کس از دوست و آشنا
.
نه هیچ مهربان که تولّا کند به تو
نه هیچ سنگدل که محابا کند تو را
.
سینه دریده، حلق بریده، فکنده دست
غلتان به خون و خاک، سر از تن شده جدا
.
بر سینهی عزیز تو بر اسب تاخته
ای هم چو مصطفی ز همه عالم اصطفا
.
اندام تو چگونه بود زیر نعل اسب
کز روی لعل تو نزدی گرد گل صبا؟
.
رخت و بنه به غارت و فرزند و زن اسیر
در دست آن جماعت پر زرق بیحیا
.
اولاد و آل تو متحیّر شده ز بیم
وز آه سردشان متغیّر شده هوا
.
.
#حسینیه_شهادت #کربلا
#روز_دهم_ز_ماه_محرم_به_کربلا
#فارسی
.
#زبدةالاشعار
.
: @nohe_torki
نظر دهید