وداع آخر حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
?: @nohe_torki
.
مرحوم عابد تبریزی
.
ظهر بود و مهر میتابید نور
دشت بود آتش به جان، همچون تنور
.
کربلا بود، آری؛ آن صحرای غم
لیک نی آن کربلای صبحدم
.
بود در آن وادی پُر سوز و تف
صد چمن بشْکفته گل در هر طرف
.
سروها افتاده از پا هر کنار
غنچهها پرپر ز جور نیش خار
.
رشک باغ خلد، دشت پُرخطر
شه به تنهایی در آن نظّارهگر
.
در کنار هر گل و هر نوگلی
نالهای سر میدهد چون بلبلی
.
باغبان گلشن عشق و وداد
قصّهها از هر گلی دارد به یاد
.
یاد یاران کرد آن یار بلا
دید یاری نیستش جز ابتلا
.
بسته بار خویش، اخوان صفا
مانده شاه کربلا و کربلا
.
خاک تا گیرد از او پیرایهای
بود تنها او و تنها سایهای
.
با قیام آن قد محشرقیام
داشت نقش سایۀ او هم خرام
.
وای! از آن ساعت که اندر بسترش
سایه زیرانداز شد بر پیکرش
.
ماسوا مبهوت آن نور جلی
عالمی بود و حسین بن علی
.
تافت سوی خیمۀ شاهی، عنان
تا کند بدرودِ آخر با کسان
.
در کشش، جان سوی جانان بیقرار
دل به سوی خیمه میخواهد گذار
.
زآنکه داند چشم زینب در ره است
جان به لب در انتظار آن شه است
.
هست از بیتابی او، آشکار
کانتظار شاه دارد بیقرار
.
ای خدا! سلطان عطشان کی رسد؟
انتظار من به پایان کی رسد؟
.
گر نیاید یوسف کنعان من
تیره گردد کلبۀ احزان من
.
او به خیمه با دل خود در سخن
که ندا درداد سلطان زَمَن
.
یک جهان اندوه و غم در یک سلام
صد حدیث از هجر اندر یک کلام
.
آری، آری؛ آن ندای آتشین
بود با زینب، سلام آخرین
.
«واحسینا» شد بلند از کاینات
ریخت بر سر خاک حسرت، ممکنات
.
وارهانْد از دست اطفال حرم
دامن و زد سوی قربانگه قدم
.
آنچنان گردانْد رو از خیمهگاه
که بگفتا خواهرش با سوز و آه
.
که به سوی مرگ چونان تاختی
گویی اهل خویشتن نشناختی
.
رانْد مرکب سوی میدان، تند و تیز
خسرو بطحا و سلطان حجیز
.
جذبۀ عشقش، عنانگیر آمده
از حیات خویشتن، سیر آمده
.
جز رخ او از همه غیب و شهود
در ضمیر انورش، نقشی نبود
.
دیدۀ حقبین او در چارسو
هر چه دیدی، جملگی او بود، او
.
#وداع
#ظهر_بود_و_مهر_می_تابید_نور
#عابد_تبریزی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
?: @nohe_torki
نظر دهید