#مصائب_شام 12
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
?: @nohe_torki
.
2️⃣1️⃣ خوابی جانسوز از سکینه (س)
.
وقتی که به فرمان یزید اسیران آل محمد (ص) را با وضع دلخراشی وارد دمشق کردند آنها را در منزلی فرود آوردند که روزها از گرما و شبها از سرما دررنج بودند و هوای نامساعدآنجا به گونه ای بود که چهره هایشان پوست انداخت حضرت سکینه دختر بزرگوار امام حسین (ع) می گوید: چهار روز از ماندن ما در شام می گذشت که خوابی دیدم سپس آن خواب را برای بستگان خود که همراهش بودند نقل کرد خواب مشروحی است که در آخر آن آمد:
.
پس از آنکه آدم ، ابراهیم، موسی، عیسی و رسول خدا صلی سلام الله علیهم اجمعین را دیدم ناگاه پنج هودج از نور دیدم که در میان هر هودجی بانوئی بود که به سوی من آمدند: اولی حواء بود دومی آسیه سومی مریم چهارمی خدیجه علیهن السلام بودند ناگاه چشمم به پنجمین بانو افتاد دیدم دستهایش را روی سرش نهاده و افتان و خیزان می آید گفتم: کیستی؟
.
فرمود: جده تو فاطمه دختر محمد (ص) مادر پدرت هستم.
.
با خود گفتم: سوگند به خدا مصائبی را که بر ما وارد شده به او می گویم و درد دلم را برای او بازگو می کنم.
.
کنارش رفتم و در برابرش ایستادم با گریه عرض کردم:
یا اُمَّتاه! جَحَدُوا وَاللهِ حَقَّنا
یا اُمَّتاه! بَدَّدُوا وَاللهِ شَملَنا
یا اُمَّتاه! اِستَباحُوا وَاللهِ حرَیمِنَا
یا اُمَّتاه! قَتَلُوا وَاللهِ الحُسَینَ اَبانا
.
ای مادر! به خدا حق ما را انکار کردند!
ای مادر! به خدا جمعیت ما را پراکنده نمودند
ای مادرجان! به خدا حریم ما را مباح دانستند
ای مادرجان! به خدا پدر ما حسین (ع) را کشتند.
.
وقتی که حضرت زهرا (س) این سخنان را از من شنید منقلب شد و فرمود:
.
کَفِّی صَوتَکِ یا سَکِیَنُه فَقَد اَقرَحتِ کَبَدِی وَ قَطَّعتِ نِیّاتَ قَلبِی هذا قَمِیصُ اَبِیکِ الحُسَینِ مَعی لا یُفارِقُنِی حَتّی اَلقَی الله بِهِ
.
ای سکینه! بیش از این مگو که جگرم را سوزاندی و مجروح کردی و بند دلم را بریدی این پیراهن پدرت حسین (ع) است که از من جدا نشودتا خدا را در قیامت ملاقات کنم. (2)
.
سکینه بیدار شد و اینجریان را با سوز و گداز برای همراهانش نقل کرد داغ ها تازه شد و همه بلند بلند گریه نمودند.
.
1- معالی السبطین ج2ص181
2- مثیرالاحزان ابن نما ص 105-ترجمه لهوف ص 188-بحار ج 45ص140-نفس المهموم ص 258
.
#خرابه_شام
#متن_روضه
#سوگنامۀاشتهاردی
.
✍️ #زبدةالاشعار✍️
.
?: @nohe_torki
نظر دهید