زبدةالاشعار

نقل گردیده ز آذربایجان #رضویه_ایزدی_همدانی

امان نامه …
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
امیر ایزدی همدانی
.
نقل گردیده ز آذربایجان
سوی مشهد کاروانی شد روان
.
پا در این ره ، با یقین بگذاشتند
جملگی شوق زیارت داشتند
.
در میانِ قافله یک کور بود
کز ولا چشمِ دلش پُر نور بود
.
اُلفتی دیرینه بودش با رضا
داشت در هر گام ، ذکر یا رضا
.
اندک اندک گشت طی ، آن فاصله
کرد منزل در خراسان ، قافله
.
غسل کرده ، سوی روضه آمدند
در حریمِ روحِ حج ، مُحرِم شدند
.
در طواف مرقدِ موسی الرضا
حاجت خود خواستند از کبریا
.
چند روزی در خراسانِ رضا
از شرف بودند مهمانِ رضا
.
پس خریدند آن گروهِ مهر کیش
چند سوغاتی ، برایِ اهلِ خویش
.
بینِ آن سوغاتهایِ یادگار
برگه هایی بود خوش نقش و نگار
.
بود نقّاشیّ روی برگه ها
صحن و ایوانِ علی موسی الرضا
.
عاقبت گردید راهی کاروان
از خراسان ، سوی آذربایجان
.
چون دو فرسخ از مسیرش طی نمود
کاروان در منزلی آمد فرود
.
هر که از آن برگه ها همراه داشت
باز کرد و پیشِ رویِ خود گذاشت
.
با نظر کردن به تصویرِ حرم
شاد می گشتند و آسوده ز غم
.
چونکه می کردند یاد از ارضِ طوس
از حریمِ حضرت شمس الشموس
.
مردِ نابینا که چشمش تار بود
تا صدایِ برگه بگشودن ، شنود
.
گفت : این شوق و شعف ها از کجاست ؟!
چیست این برگه که در دست شماست ؟!
.
کز نظر بر آن چنین خُرّم شدید
فارغ از هر محنت و هر غم شدید
.
از رهِ شوخی ، به نابینا یکی
گفت : ای بر مهرِ مولا مُتّکی
.
این امان از آتشِ خشمِ خداست
که به امضایِ علی موسی الرضاست
.
این ضمانت نامه ها را در حرم
می دهد بر زائرین ، آن محترم
.
سرخطِ عفوِ گنه بر ما همه
داده از رحمت ، عزیز فاطمه
.
این عنایت از امامِ ثامن است
کز برای ما جنان را ضامن است
.
مرد نابینا که خود از ابتدا
بی خبر می بود از این برگه ها
.
کرد گفتارِ رفیقان را قبول
خاطرش افسرده شد ، قلبش ملول
.
شوخیِ زوّار را پنداشت راست
از امامِ خود ، ضمانت نامه خواست
.
گفت : ای روشن ز نورت غرب و شرق
بینِ زوّار از چه بنهادی تو فرق ؟
.
گر چه تن رنجور و چشمش کور بود
قلبِ من لبریزِ شوق و شور بود
.
ای که کردی چشم داران ، کامیاب
سائلِ روشن دلت ، منما جواب
.
پس به یاران گفت : من بار دگر
سوی مشهد می روم با چشمِ تر
.
در حرم آنقدر نالم کز وفا
یک امان نامه مرا بخشد رضا
.
نیمه شب با یک جهان آه و فسوس
گشت راهی ، اشک ریزان ، سوی طوس
.
هر چه گفتندش که شوخی کرده ایم
یادگار این برگه ها آورده ایم
.
روی آن تصویرِ ایوانِ طلاست
نقشی از صحنِ مصفّای رضاست
.
همرهِ ما باش و با این کاروان
نِه قدم در راهِ آذربایجان
.
دیگر او گفتارشان ، باور نکرد
فکرِ مشهد را برون از سر نکرد
.
در مسیرِ طوس بنهاد او قدم
مستقیم از راه آمد در حرم
.
آن ضریحِ پاک را در بر گرفت
شکوه های خویش را از سر گرفت
.
گفت : با پایی ز ره ، پر آبله
آمدم از دست تو ، گیرم صله
.
دِه امانم ز آتشِ خشمِ خدا
حقّ زهرا ، یا علی موسی الرضا
.
ور نه دست از این ضریحِ تابناک
برنخواهم داشت ، تا گردم هلاک
.
آنچنان بگریست در پایِ ضریح
شُست با اشکش همه جایِ ضریح
.
ناگهان از رأفتِ مولای او
گشت بینا ، چشمِ نابینای او
.
دید پاره کاغذی دارد به دست
با خطِ سبزی بر آن بنوشته است
.
ز آتشِ دوزخ ، فلان بنِ فلان
هست فردایِ قیامت ، در امان
.
شکرِ نعمت کرد و از آن بارگاه
سوی یاران ، باشتاب افتاد راه
.
آمد و بر قافله ، خود را رساند
همرهان را در کنارِ خویش خواند
.
جملگی دیدند او بینا شده است
در کفِ او برگه ای امضا شده است
.
هست متنِ نامه ، سرخطّ امان
ز آتشِ خشمِ خدای لامکان
.
خیلِ یاران ، آگه از این راز کرد
شرحِ آن اعجاز را ابراز کرد
.
گفت : کز الطافِ مولای غریب
این ضمانت نامه بر من شد نصیب
.
چشم هایِ من ، که عمری بود کور
از عنایاتِ رضا بگرفت نور
.
ای خوش آن چشمی که روشن از رضاست
آبرو و هستیِ من از رضاست (1)
.
(( ایزدیّا )) ز آن امامِ مهربان
کن طلب بهرِ عزیزانت امان
.
دردِ خود آور که درمانت دهد
نور ، بر اشعار و دیوانت دهد
ـــــــــــــــــــــــــ
1 ـ شیخ علی اکبر مروّج الاسلام ؛ کرامات الرضویّه ؛ ج1 ؛ فصل4 ؛ کرامت20 ؛ ص227 به نقل از محدّث قمی ؛ تحفه الرضویّه به نقل از شمس الدین محمد ؛ وسیله الرضوان .
.
.
#رضویه_مدح
#نقل_گردیده_ز_آذربایجان
#ایزدی_همدانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی