زبدةالاشعار

نیست اهل درد را جز درگهت دارالشفا! #فضولی

دارالشفّا
.
✍️ #زبدة_الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
.
حکیم ملا محمد فضولی
.
نیست اهل درد را جز درگهت دارالشفا
بی دوا دردی کز این درگه نمی یابد دوا
.
بود بی دردی مرا مانع ز ذوق وصل او ،
بنده ی دردم، که شد سوی تو دردم رهنما!
.
نیست جز ما دردمندی کز تو درمانی نیافت ،
غالبا واقف نه ای از دردمندی های ما
.
درد ما را می دهد درمان، لب لعلت مگر،
کرده در حکمت ارسطوی زمان را اقتدا
.
آن که گر در آفرینش دخل سازد حکمتش ،
می شوند از لقوه و فالج بری ارض و سما
.
آن که خود را گر کند در دأب حکمت امتحان ،
وآن که در علم طبابت گر شود طبع آزما،
.
می تواند کرد زائل ضعف از ترکیب کاه،
می تواند برد صفرا را ز طبع کهربا
.
حاوی قانون فن ، مستخرج تقویم طب ،
بوعلی رای و ارسطو سیرت و لقمان لقا
.
ای ضمیر انورت آئینه ای از فیض حق !
ذات پاکت مودع آثار قدرت را بنا
.
در طریق علم می گفتی تو را لقمان اگر،
چاره ای می کرد لقمان نیز بر فوت فنا
.
برنمی آید ز عیسا کار فیض حکمتت ،
کارعیسا چیست پیش حکمتت ،غیر از دعا؟
.
ضبط صحت آن چنان کردی که در عالم نماند ،
خسته ای جز چشم بیمار بتان دلربا!
.
گر نمی شد ظالم و می داشت اندک مردمی ،
می گرفت از سرمه دان فیضت آن هم توتیا
.
شمه ای در اعتدال درد ارکان، فی المثل-
گر ضمیر حکمت ، آئین تو را باشد رضا،
.
حدت خشکی شود از خاک و آتش بر طرف ،
گردد افراد رطوبت زائل از آب و هوا.
.
در سلوک ار از تو گیرد خضر دستورالعمل،
کی کشد منّت ز آب زندگی ، بهر بقا؟
.
خاک دانایان یونان را فلک تخمیر داد ،
یافت زان گل بنیه ی ترکیب معمورت بنا
.
هست از ایجاد عالم، طاعت ایزد مراد ،
طاعت ایزد به شرط صحت نفس و قوا
.
صحت نفس و قو ا وابسته ی تدبیر توست ،
کیست غمخوار خلایق جز تو ، از بهر خد ا؟
.
پادشا را دخل در کار نظام عالم است
حکمتت را دخل در ذات شریف پادشا
.
زان سبب فرض است بر عالم دعای دولتت ،
دولتت باقی ، که عالم را تو می داری به پا
.
چون حکیم رأی تو دارد تصرف در علوم ،
لفظ و معنی از توخواهدیافت اصلاح خطا
.
جای آن دارد رود سستی ز ترکیب کلام ،
حرف علت را نماند در دل تصریف جا
.
هست رکن العز ز والاقبال والدین نام تو ،
بهتر از تو سلطنت رکنی ندارد مجملا !
.
هیچ سر ی نیست پنهان از صفای باطنت ،
می کنی هر درد را تشخیص، قبل از ابتلا،
.
فارغند از کلبه ی عطار، بیماران تو،
می رسد بیمار را از نسخه ات بوی شفا
.
سرورا! ناگه ز تأثیر هوای مختلف ،
روزگارم کرد در دام بلایی مبتلا
.
زد به جان عشق ،آتشم زانسان که شد در عنصرم ،
خلط سودایی فزون و انشراق ماعدا
.
از بخار خون دل سودا به مغز ما رساند،
بوی سرسام و صداع و صدع مالیخولیا!
.
بسته شد در هر رگم از خون فاسد صد گره ،
زد به صحرای تنم صد خیمه ، سلطان بلا
.
نه به تشخیص مرض در نبض ، کس دستم گرفت ،
نه که از قاروره ام شد مطلع بر ماجرا
.
گه به پرهیزم، گروهی در بدن افزود ضعف ،
گه به تعیین غذایم داد بعضی امتلا
.
من نمی دانم. مرا امکان بهبودی نماند،
یا طبابت نیست جز نامی ، چو علم کیمیا؟
.
ضعف، قوت یافت ؛ قوت، ضعف در ترکیب من ،
دوری روح از بدن نزدیک شد ، دور از شما
.
بخت، بعد از ناامیدی ها نویدم از تو داد،
ازمرض خوفی که بود اکنون به صحت شد رجا
.
شربتی می خواهم از دارالشّفای حکمتت،
ظاهراً درمن دلیل صحت است این اشتها
.
می کنم پرهیز، اگر فرمایی از آب حیات،
بی اجل اعضای ترکیب مرا از هم جدا
.
تا توان، بهر خدا مگذار تا سازد مرض،
می خورم از زهر قاتل ، گر کنی تعیین غذا
.
سعی در تنظیم ترکیب «فضولی» کم مکن ،
در علاج درد او سعی از تو ، بهبود از خدا
.
تا مزاج دهر را هست انحرافی از فساد ،
تا بنای درد دارد رخنه زآسیب دوا
.
باد ممکن فیض را صحت به فیض حکمتت ،
باد حاصل خلق را از حکمتت هر مدعا
.
.
#فضولی
#نیست_اهل_درد_را_جز_درگهت_دارالشفا
#فارسی
.
✍️ #زبدة_الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی

Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

More results...

Generic filters

Filter by Custom Post Type

نتایج بیشتر ...