#فرشتگان_در_قتلگاه
#جبرائیل_در_قتلگاه
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
?: @nohe_torki
.
مرحوم عمّان سامانی
.
گشت تیغ لامثالش، گرم سیر
از پی اثبات حق و نفی غیر
.
ریخت بر خاک از جلادت خون شرک
شست ز آب وحدت از دین رنگ و چرک
.
جبرئیل آمد که ای سلطان عشق
یکه تاز عرصهی میدان عشق
.
دارم از حق بر تو ای فرخ امام
هم سلام و هم تحیت هم پیام
.
گوید ای جان حضرت جان آفرین
مر تر ابر جسم و بر جان، آفرین
.
محکمی ها از تو میثاق مراست
رو سپیدی از تو عشاق مراست
.
این دویی باشد ز تسویلات نفس
من توام، ای من تو، در وحدت تو من
.
چون خودی را در هم کردی رها
تو مرا خون، من ترایم خونبها
.
مصدری و ماسوا، مشتق تراست
بندگی کردی، خدایی حق تراست
.
هرچه بودت، دادهیی اندر رهم
در رهت من هرچه دارم می دهم
.
کشتگانت را دهم من زندگی
دولتت را تا ابد پایندگی
.
شاه گفت ای محرم اسرار ما
محرم اسرار ما از یار ما
.
گرچه تو محرم به صاحبخانهیی
لیک تا اندازه یی، بیگانه یی
.
آنکه از پیشش سلام آوردهیی
و آنکه از نزدش پیام آوردهیی
.
بی حجاب اینک هم آغوش من ست
بی تو رازش جمله در گوش منست
.
از میان رفت آن منی و آن تویی
شد یکی مقصود و بیرون شد دویی
.
گر تو هم بیرون روی، نیکوترست
ز آنکه غیرت، آتش این شهپرست
.
جبرئیلا رفتنت زینجا نکوست
پرده کم شودرمیان ما و دوست
.
رنجش طبع مرا مایل مشو
در میان ما واو، حایل مشو
.
از سر زین بر زمین آمد فراز
وز دل و جان برد بر جانان نماز
.
با وضویی از دل وجان شسته دست
چار تکبیری بزد بر هرچه هست
.
گشته پر گل، ساجدی عمامهش
غرقه اندر خون، نمازی، جامهاش
.
بر فقیه از آن رکوع و آن سجود
گفت اسرار نزول و هم صعود
.
بر حکیم از آن قعود و آن قیام
حل نمود اشکال خرق و التیام
.
و آن سپاه ظلم و آن احزاب جور
چون شیاطین مر نمازی را، بدور
.
تیر بر بالای تیر بیدریغ
نیزه بعد از نیزه تیغ از بعد تیغ
.
قصه کوته شمرذی الجوشن رسید
گفتگو را، آتش خرمن رسید
.
ز آستین، غیرت برون آورد دست
صفحه را شست و قلم را، سرشکست
.
از شنیدن، دیده بیتابست و گوش
شد سخنگوی از زبان من، خموش
.
آنکه عمان را در آوردی بموج
گاه بردی در حضیض و گه به اوج
.
نالههای بیخودانه بس کشید
اندرین جا، پای خود واپس کشید
.
بیش از آن یارای در سفتن نداشت
قدرت زین بیشتری گفتن نداشت
.
شرمسارم از معانی جوئیش
عذر خواهم از پریشان گوئیش
.
حق همی داند که غالی نیستم
اشعری و اعتزالی نیستم
.
اتحادی و حلولی نیستم
فارغ از اقوال بی معنیستم
.
لیک من دارم دل دیوانهیی
با جنون خوش از خرد بیگانهیی
.
گاهگاهی از گریبان جنون
سر به شیدایی همی آرد برون
.
سعی ها دارد پی خامی من
سخت می کوشد به بد نامی من
.
لغزشی گر رفت نی از قائلست
آنهم از دیوانگی های دلست
.
منتها چون رشته باشد با حسین
شاید ای دانا کنی گر غمض عین
.
قافیه محهول اگر شد درپذیر
و آنچه باشد، شو رودور وزیر و پیر
.
دل بسی زین کار کردهست وکند
عشق ازین بسیار کردهست و کند
.
چونکه از اسرار سنگی بار شد
نام او «گنجینة الاسرار» شد
.
#قتلگاه
#حسینیه_شهادت
#گشت_تیغ_لا_مثالش_گرم_سیر
#عمان_سامانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
?: @nohe_torki
نظر دهید