زبدةالاشعار

آسمان بود و تنور خورشید #حیدریه_دیبا_خویی

ماجرای راهب مسیحی که در صفین شهید شد
در مدح و اعجاز حضرت علی (ع)
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️

🆔: @nohe_torki
.
مرحوم سید منصور دیبا خویی
.
آسمان بود و تنور خورشید
تل آتش به زمین می پاشید
.
افقی چون رخ ضحاک عبوس
غرق خون شد فلک آبینوس
.
یک طرف نیز به صحرای عرب
لشکری تشنه چنان جان بر لب
.
مالک اشتر و خیل علوی
بود فرماندهشان شخص علی
.
هدف لشکر دین ایمان بود
طرد فرزند ابوسفیان بود
.
جنگ صفین هلا در پیش است
هدیه خار مغیلان نیش است
.
می کند طی در و صحرا و دمن
نه خبر از گل و آب است و چمن
.
وه چه گرما که زمین چاک زده
تشنگی ها ره ادراک زده
.
مشک ها حالی و بی آب شده
غیر مولا همه بی تاب شده
.
دشت در دشت و سراسر خالی
رخوت از تشنگی و بی حالی
.
ناگهان راهنمایان از دور
بت چنان ولوله وجد و سرور
.
خبر از صومعه ای می دادند
رو بدانسوی به راه افتادند
.
بعد یک چند همایون لشکر
بر جبین ها عرقی چون گوهر
.
ره سپردند بسی دشت و دمن
شد هویدا در آن دیر کهن
.
تشنگان تا رمقی بر گیرند
رخت جنگی زسر و بر گیرند
.
شخص مولا به دو تن رخصت داد
آن دو تن روی بر آن دیر نهاد
.
بهر یکچند مگر مشکی آب
دستشان صومعه را دق الباب
.
قاصدان بر درِ آن وهم آلود
راهبی پنجره دیر گشود
.
تا خبردار شد از خواسته شان
دید آن لشکر آراسته شان
.
گفت اگر آبی و نانی دارم
با همین مائده جانی دارم
.
گرچه دانید که آب است اینجا
لیک پندار سراب است اینجا
.
آب دهلیزم اگر بستانید
اسم خود باز مسلمان خوانید
.
سالها بگذرد و بارانی
می نبارد که چنین در مانی
.
رو که من کار عبادت دارم
همگی دست خدا بسپارم
.
گفت و رفت و در آن پنجره بست
دل یک لشکر از این کار شکست
.
این خبر تا اسدالله شنید
راستی عرش خداوند تپید
.
شیر حق و خبر یاس آور
وه که نشناخت خزف از گوهر
.
لشکری تشنه ولی حجب وحیا
مانعی بود به ابراز کذا
.
شخص مولا به تفحص پرداخت
نظری خیره بر آن دشت انداخت
.
صخره سنگی به دل صحرا بود
سخت چون کوه خشن بر جا بود
.
تا مگر کام جگر بردارند
باید آن سنگ ز ره بردارند
.
حکم این مسئله از مولا بود
لیک کس را نه چنین پروا بود
.
پهلوانان همه در کار شدند
با دل سنگ به پیکار شدند
.
بهر این کار همه در تب و تاب
تا نگردید تکان آب از آب
.
صخره صمّا یله داده است چو کوه
تا که آمد همه را جان به ستوه
.
وه کز این قدرت نا زیبنده
نزد مولا همگی شرمنده
.
جنگ با کوه هنر می خواهد
قدرتی فوق بشر می خواهد
.
چهره از شرم چو افروخته شد
دیده ها سوی علی دوخته شد
.
همه دیدند علی صاعقه سا
می رود بر لب خود ذکر خدا
.
می رود شیر خدا با جبروت
تا شود چشم سپاهی مبهوت
.
پهلوانان همگی دل نگران
سینه ها در تپش و بسته زبان
.
دست مولا به بر سنگ کمند
با یکی حمله وِ را از جا کند
.
گوئی استاد زمین از دوران
همه حیرت زده تکبیر زنان
.
ریختند از همه سو بیل به دست
ناگهان خاک زمین کرد نشست
.
شو هویدا اثراتی از آب
همچو در قعر سیاهی مهتاب
.
خود همان آب به یک لحظه و آن
چشمه ای شد فوران در فوران
.
جاری اندر دل آن صحرا شد
بوسه زن بر قدم مولا شد
.
مشک ها پر شد و دل یافت جلا
برملا معجزه شیر خدا
.
حال , رقّت نگر و ایثارش
وه چه خُلقی که کند وادارش
.
تا که وقت حرکت باز رسید
قاصدی داد به راهب که نوید
.
چشمه بخشید تو را لطف علی
چه علی آیت حسن ازلی
.
راهب پیر چو آن مژده شنید
دست بر سر زد و بی موزه دوید
.
خود به مولا زد و بر خاک فتاد
خاک از مهر شود پاک نهاد
.
شد مریدی و به همراه سپاه
شد روان شست ز دل زنگ گناه
.
لشکر حق چو به صفین رسید
اول آن پیر به خون در غلطید
.
شد شهید آن هم در موکب حق
روح پاکی که به حق شد ملحق
.
عبرت آموز عدو بود علی
راستی “سرّ مگو” بود علی
.
وصف مولا نه به این آسانی
باید الهام مگر یزدانی
.
مور با فرّ سلیمان چه کند
کاه با صرصر طوفان چه کند
.
موج دریا به سبو کی گنجد ؟
روحم از عجز قلم می رنجد
.
شعرم ای دوست چو ناشیوا بود
کوتهی از قلم (دیبا) بود
ـــــــــــــــــــ
متن زیر را در این خصوص مطالعه فرمایید ⬇️⬇️
.
.
لشکر امیرالمؤمنین علیه‏السلام در راه صفین دچار عطش شد، ذخیره آب آنها پایان یافته بود و هر چه در چپ و راست مسیر خود تلاش کردند از آب اثری نیافتند.
حضرت امیر علیه‏السلام لشکر رااندکی از جاده منحرف کرد اندکی راه پیمود تا آنکه دیری [1] در وسط بیابان نمایان شد، حضرت به طرف دیر آمد و به اصحاب فرمود: ساکنین آن را صدا بزنید، مردم صدا کردند، راهبی سر خود را از دیر بیرون آورد، حضرت به او فرمود: آیا نزدیک شما آبی هست که این جمعیت را چاره سازد؟
راهب گفت: اصلا، میان من و آب بیش از دو فرسخ فاصله است، من نیز اگر ذخیره یکماه را برایم نیاورند از تشنگی هلاک می‏شوم. حضرت به اصحاب فرمود: آیا سخن این راهب را شنیدید؟ گفتند: آری آیا اکنون که نیروئی داریم دستور می‏دهی که به آنجا (دو فرسخی) رویم شاید به آب دست یابیم؟ حضرت فرمود: نه شما نیازی به این کار ندارید! سپس حضرت گردن استر خود را به طرف قبله منحرف کرد و به مکانی نزدیک دیر اشاره نمودند و فرمود: اینجا را حفر کنید، عده‏ای با کلنگ زمین را کندند تا اینکه سنگی بزرگ و درخشان (سفید) ظاهر شد (به گونه‏ای که قابل حفر نبود) به حضرت عرض کردند: یا علی کلنگ در این سنگ اثر نمی‏کند.
حضرت فرمود: آب در زیر این سنگ است، اگر سنگ را از جای خود حرکت دهید به آب خواهید رسید، تلاش کنید تا سنگ را از جا برکنید.
.
سپاهیان با یکدیگر هماهنگ شدند و تلاش کردند اما سنگی بود سخت، و آنها نتوانستند سنگ را حرکت دهند.
در این هنگام وقتی حضرت دید آن جمعیت با تمام تلاششان در کندن آن سنگ ناتوان هستند پای از رکاب درآورد و از مرکب فرود آمده، آستین بالا زد، پنجه در زیر آن سنگ انداخت، آن را حرکتی داد، سپس آن را از جای کند و به فاصله‏ای دور پرتاب نمود! ناگاه آبی زلال نمایان شد، سپاهیان هجوم آوردند و از آن نوشیدند، آبی بود بسیار خنک و زلال که خوشگوارتر از آن در آن سفر ننوشیده بودند.
حضرت فرمود: ذخیره سازید و سیراب شوید، اصحاب چنین کردند، آنگاه حضرت آن سنگ را دوباره به جای خویش نهاد و دستور داد علامت آن را با خاک بپوشانند.
.
مرد راهب از بالای دیر تمامی این امور را زیر نظر داشت، وقتی کار به پایان رسید صدا زد: ای مردم مرا پائین آورید، پائین آورید (گویا راه خروج او نردبانی بوده است که از بیرون، دیگران باید نصب می‏کردند یا پیرمردی ضعیف بوده که نیاز به کمک داشته است) هر طور شده او را پائین آوردند، آمد و در مقابل حضرت امیر علیه‏السلام ایستاد و گفت: ای مرد تو پیامبر مرسل هستی، حضرت فرمود: نه، گفت: فرشته مقرب هستی؟ فرمود: نه، گفت: دستت را باز کن تا بر دست تو مسلمان شوم، حضرت دست مبارک را گشود و فرمود: شهادتین بگو، راهب گفت: اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و أشهد ان محمدا عبده و رسوله، و شهادت می‏دهم که شما وصی پیامبر خدا و تنها کسی هستی که لیاقت خلافت را داری، آنگاه حضرت شرایط اسلام را به او یاد داد، سپس فرمود:
چطور شد که بعد از اینهمه مدت طولانی که مسلمان نبودی، الآن مسلمان شدی؟ عرض کرد: می‏گویم یا امیرالمؤمنین، این دیر در اینجا برای (شناسائی) کسی که این سنگ را می‏جوید و آب را از زیر آن خارج می‏کند ساخته شده است. دانشمندان بسیاری قبل از من در اینجا سکونت داشته‏اند ولی این توفیق نصیب آنها نشد و خداوند روزی من کرد.
.
ما در کتابهای خود و آثار دانشمندانمان یافته‏ایم که در این مکان چشمه‏ای است که بر روی آن سنگی است و مکان آن را کسی جز پیامبر یا وصی پیامبر نمی‏داند.
ولی خدا به ناچار مردم را به سوی حق می‏خواند و علامت آن این است که او جایگاه این سنگ را می‏داند و بر کندن آن قدرت دارد. و من چون دیدم آنچه انجام دادی، بر من ثابت شد آنچه منتظر بودم و به آرزوی خود رسیدم، و امروز به دست شما مسلمان شدم و به حق شما ایمان آورده غلام تو هستم. امیرالمؤمنین علیه‏السلام وقتی این سخنان را از راهب شنید آنقدر گریه کرد که محاسن شریفش‏تر شد و گفت: سپاس خداوندی را که مرا فراموش نکرده، سپاس خداوندی را که یاد من در کتابهای او بوده است. آنگاه مردم را دعوت کرده فرمود: آنچه برادر مسلمانتان می‏گوید بشنوید، مردم شنیدند و خدای را بسیار سپاس گفتند و شکرشان بر نعمت خدا و شناخت امیرالمؤمنین علیه‏السلام افزون گردید.
.
راهب با حضرت همراه شد و در جنگ صفین با اهل شام شرکت کرد و به درجه شهیدان نائل آمد حضرت امیر علیه‏السلام خودش نماز و دفن او را بر عهده گرفت و بسیار بر او استغفار نمود و هر گاه یاد او می‏شد می‏فرمود: «ذاک مولای؛ او دوست من بود.» در برخی روایات آمده است: حضرت امیر علیه‏السلام بعد از شهادت این راهب در میان شهداء دنبال او می‏گشت، و خود حضرت بر او نماز گزارد و با دست خود او را دفن کرد و فرمود: به خدا سوگند گویا او را می‏بینم که در منزلش با همسر خویش که خداوند او را به آن گرامی داشته به سر می‏برد. [2] .
شیخ مفید (ره) می‏فرماید: این جریان را مورخین ذکر کرده و در میان شیعه و اهل سنت مشهور است به گونه‏ای که شعراء آنرا به شعر درآورده و گویندگان بلیغ آنرا در سخنرانی ذکر کرده‏اند. [3] .
.
پی نوشت ها:
[1] جائی که راهبان مسیحی در خارج از شهر برای عبادت و تنهائی در آن ساکن می‏شدند.
[2] بحار، ج 41 ص 265.
[3] الارشاد، ص 323.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این خبر در منتهی الآمال شیخ قمی نیز آمده است.

.
#حیدریه_مدح
#جنگ_صفین
#آسمان_بود_و_تنور_خورشید
#حیدریه_دیبا_خویی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی