بار دیگر خبری تلخ…
در مجلس عزا
.
.
سید بشیر حسینی میانجی
.
.
بار دیگر خبری تلخ شنیدیم افسوس
دل چنان سوخت که صد آه کشیدیم افسوس
خبر رفتن یاری که به قول حافظ:
«شربتی از لب لعلش نچشیدیم» افسوس
ذکر لبها شده است آیهی «از جانانیم»
جان ندادیم و به جانان نرسیدیم افسوس
آمدیم از گذر عشق به بازار جهان
یک سبد حسرت و افسوس خریدیم افسوس
با دل و جان به فلک تکیه نمودیم ولی
ما از این دور فلک خیر ندیدیم افسوس
دم به دم فرصت دیدار به پایان آمد
گلی از گلشن این عمر نچیدیم افسوس
هرچه گفتند به ما ملک بقا در پیش است
ما پیِ دار فناپیشه دویدیم افسوس
آسمانی شد عزیز دل ما بی پر و بال
نگشودیم پریّ و نپریدیم افسوس
ابر سا در غم او دیدهی دل، بارانیست
پردهی راز دل خویش دریدیم افسوس
ما سیهپوش شدیم و به قد و قامت یار
آه، کز جنس کفَن جامه بُریدیم افسوس
رفت و با رفتن خود طاقت ما را هم بُرد
زیر بار غم جانسوز خمیدیم افسوس
ای «بشیر»! آنکه مفید است مقامی دارد
حضرت آینه را غیر مفیدیم افسوس
نظر دهید