زبدةالاشعار

ای دل مگو که موسم اندوه شد بسر #حسنیه_وصال_شیرازی

فی رثاء حسن بن علی علیهما سلام
ترکیب بند ( 9 بند )
.
.
.
مرحوم وصال شیرازی
.
.
بند اول
.
ای دل مگو که موسم اندوه شد بسر
ماه محرم از بسر آمد مه صفر
.
فارغ نشد هنوز دل از بار اندُهی
کاید بروی ماتم او ماتمی دگر
.
سالی دوازده مه و سی روزه هر مهی
هر روز آن دلم بغریبیست نوحه گر
.
کم نیست آل فاطمه گرچه بچشم خلق
بس اندکند و خوار و حقیرند و مختصر
.
این قوم برگزیدۀ خلّاق عالمند
بر چشم کم بجانب این قوم کم نگر
.
گرچه شکافته سر و پهلو شکسته اند
ورچه گداخته جگرند و بریده سر
.
هر گوشه آفتابی از ایشان غروب کرد
گر خاور زمین نگری تا بباختر
.
طوس و مدینه کوفه و بغداد و کربلا
شاهی به هر ولایت و ماهی به هر کجا
.
بند دوم
.
هر یک برتبه باعث ایجاد عالمی
از مرد و زن بپایه مسیحی و مریمی
.
هر یک غلام درگهشان خان و قیصری
هر یک گدای همتشان معن و حاتمی
.
بر هر یکی ز رتبه و دانش چو بنگری
گوئی نه اعظمی بود از این نه اعلمی
.
اما دریغ و درد کز اینان ندیده ایم
از جور روزگار و جفایش مسلمی
.
از هر تنی به هر یک از اینان جدا دلی
وز هر دلی ز هر تن از اینان جدا غمی
.
از زخمهای هر یک از اینان به هر دلی
زخمی پدید کش نه پدید است مرهمی
.
در هر دلی غمی و به هر سینه اندهی
هر خانه ای عزائی و هر گوشه ماتمی
.
شیراز هر کجا گذری داستانشان
پیر و جوان بماتم پیرو جوانشان
.
بند سوم
.
شرط محبت است بجز غم نداشتن
آرام جان و خاطر خرم نداشتن
.
از غیر دوست روی نمودن بسوی دوست
الا خدای در همه عالم نداشتن
.
جانی برای خدمت جانان بتن بس است
اما چو جان طلب کند آنهم نداشتن
.
گر سر بیک اشارۀ ابرو طلب کند
سر دادن و در ابروی خود خم نداشتن
.
معشوق اگر دو دیده پر از خون پسنددش
عاشق بجز سرشک دمادم نداشتن
.
گر کام تلخ و لخت جگر خواهد از کسی
در کاسه جای شهد بجز سم نداشتن
.
در راه او اگر همه بارد خدنگ کین
شرط رهست دیده ای برهم نداشتن
.
ز انسان که خورده سودۀ الماس مجتبی
درهم نکرد روی خود اهلا و مرحبا
.
بند چهارم
.
از خواب جست تشنه لب آن سبط مستطاب
بر کوزه برد لب که بر آتش فشاند آب
.
آبی که داشت سودۀ الماس در کشید
چون جعده جعده رفت هماندم بپیچ و تاب
.
بر بستر اوفتاد و کشید آه دردناک
بیدار کرد زینب و کلثوم را ز خواب
.
زینب شنید و شاه جگر تشنه را بخواند
آمد حسین و دید و بیکباره شد ز تاب
.
گفت ای برادر این چه عطش وین چه آب بود
کز آتشش تو سوخته جانی و ما کباب
.
میخواست تا بنوشد از آن آب آتشین
سازد بنای عالم ایجاد را خراب
.
بگرفت آب را ز برادر بخاک ریخت
خشکید خاک از اثر آب چون سحاب
.
وانگه چو جان پاک برادر ببر کشید
گفت این حدیث و نالۀ زار از جگر کشید
.
بند پنجم
.
کای تشنه کام جرعۀ من قسمت تو نیست
باید ترا بدشت بلا رفت و تشنه زیست
.
آب ترا ز چشمۀ فولاد میدهند
الماس در خور گلوی نازل تو نیست
.
ما هر دو پارۀ جگر حیدریم لیک
از مادر این میانه جگر پاره اش یکیست
.
خواهی بپای آب روان تشنه داد سر
خواهند کودکان تو گفت آب و خون گریست
.
خواهد رسید وقت تو نیز اینقدر نماند
تعجیل چیست سال نه صد ماند و نه دویست
.
ما اهل بیت از پی قربانیِ حقیم
از کوچک و بزرگ چه پنجه چه چل چه بیست
.
فرمان سیّدالشهدائی ز حق تُراست
خود میرسی بقسمت خود این شتاب چیست
.
پس آن دو نور دیدۀ خود را بپیش خواند
قربانیان دشت بلا را ببر نشاند
.
بند ششم
.
گفت ای دو نور دیده خوشا روزگارتان
بادا بکربلا قدمی استوارتان
.
بینید چون میان عدوعمّ خویش را
یاری باو کنید که حق باد یارتان
.
در موقعی که محرم حج شهادتست
قربان او شوید که هست افتخارتان
.
عم زادگان غم زده غلطید چون بخون
جانان من مباد صبوری شعارتان
.
چون نوح در میانۀ غرقاب غم فتد
زنهار تا که جان بود بر کنارتان
.
بینید چونکه یوسف زهرا بچنگ گرگ
چون شیر گرگ دیده مبادا قرارتان
.
یابید چون بدار یهودان مسیح را
هرگز مباد صبر در آن گیر و دارتان
.
کوشید تا خدای ز خود شادمان کنید
بخشید جان و زندگی جاودان کنید
.
بند هفتم
.
در تاب رفت و طشت ببر خواند و ناله کرد
آن طشت را ز خون جگر باغ لاله کرد
.
خونی که خورد در همه عمر از گلو بریخت
خود را تهی ز خون دل چند ساله کرد
.
نبود عجب که خون جگر ریخت در قدح
عمریش روزگار همین در پیاله کرد
.
خون خوردن و عداوت خلق و جفای دهر
یعنی امامتش به برادر حواله کرد
.
نتوان نوشت قصه درد دلش تمام
ور نه توان ز غصه هزاران رساله کرد
.
زینب کشید معجر و آه از جگر کشید
کلثوم زد بسینه و از درد ناله کرد
.
هر خواهریکه بود روانکرد سیل خون
هر دختری که بود پریشان گلاله کرد
.
آه دل از مدینه بهفت آسمان گذشت
آنروز شد عیان که رسول از جهان گذشت
.
بند هشتم
.
از چیست یا رسول که بر خوان ابتلا
گردون ترا و آل ترا میزند صلا
.
بیند بلا هر آنکه بلی گفت در الست
الا تو در الست نگفته است کس بلی
.
اجر تو با خدا که دو ریحانه ات فسرد
سختست این مصیبت و صعب است این بلا
.
ای عرش گوشواره مگر کم نموده ای
زیرا که گه به یثربی و گه بکربلا
.
طوفان نوح پیش وی از قطره کمتر است
گو کائنات جمله بگریند بر ملا
.
ذکر مصیبت شهدا چند میکنی
آتش زدی بجان و دل مرد و زن دلا
.
بس کن دمی ز تغزیه مدح نبی سرای
چون اصل این طریقه بکا باشد و ولا
.
مدح نبی سرای که بی مدحت رسول
خدمت نشد ستوده و طاعت نشد قبول
.
بند نهم
.
یا رب بآن رواج ده زمزم و صفا
یا رب بآن سراج نه زهره صفا
.
یا رب بحق مفخر افلاک و آل او
یا رب بجاه سید لولاک مصطفی
.
یا رب بسنگ بستنش از جوع بر شکم
یا رب بسنگ خورده دو دندانش از جفا
.
یا رب بحق سینه او مخزن علوم
یا رب بحق عترت او معدن وفا
.
یا رب بآن سری که بتیغش شکافتند
یا رب بآن سری که بریدندش از قفا
.
یا رب بحق صدر نشینان بزم خلد
یا رب بحق راهروان ره صفا
.
کز این عزا که بایدشان ریخت لخت دل
از دوستان باشک روان سازی اکتفا
.
این گفته #وصال چراغ وصول باد
نزد خدا و احمد و آلش قبول باد
.
.
#حسنیه #وصال_شیرازی
#حسنیه_شهادت
#ای_دل_مگو_که_موسم_اندوه_شد_بسر
#فارسی
#زبدةالاشعار

متن پیشنهادی:  گفتم مگر به خواب ببینم خیال دوست #عید_فطر #سعدی_شیرازی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی