زبدةالاشعار

برد در شب تا نبیند بی نقاب #فاطمیه_علی_انسانی

شام غریبان حضرت زهرا (س)
.
.
.
حاج علی انسانی
.
بُرد در شب تا نبیند بی نقاب
ماهِ نورانی تر از خود، آفتاب
.
برد در شب، پیکری همرنگ شب
بعد از آن شب، نام شب شد ننگ شب
.
شسته دست از جان، تن جانانه شست
شمع شد، خاکستر پروانه شست
.
روشنانش را فلک خاموش کرد
ابرها را پنبه های گوش کرد
.
تا نبیند چشم گردون پیکرش
نشنود تا ضجّه های همسرش
.
هم مدینه سینه ای بی غم نداشت
هم دلی بی اشک و خون، عالم نداشت
.
نیست در کس طاقت بشنیدنش
با علی یا ربّ، چه شد با دیدنش؟
.
درد آن جان جهان، از تن شنید
راز غسل از زیر پیراهن شنید
.
دستِ دستِ حق، چو بر بازو رسید
آن چنان خم شد که تا زانو رسید
.
دست و بازو گفت و گوها داشتند
بهر هم، باز آرزوها داشتند
.
دست از بازوی بشکسته خجل
بازو، از دستی که شد بسته، خجل
.
با زبان زخم، بازو راز گفت
دست حق، شد گوش و آن نجوا شنفت
.
سینه و بازو و پهلو از درون
هر سه بر هم گریه می کردند، خون
.
راز هستی در کفن پیچیده شد
لاله ای در یاسمن پیچیده شد
.
نیمه شب، تابوت را برداشتند
بار غم بر شانه ها بگذاشتند
.
هفت تن، دنبال یک پیکر روان
وز پی آن هفت تن، هفت آسمان
.
این طرف، خیل رُسُل دنبال او
آن طرف، احمد به استقبال او
.
ظاهراً تشییع یک پیکر ولی
باطناً تشییع زهرا و علی
.
امشب ای مَه، مِهر وَرز و خوش بتاب
تا ببیند پیش پایش آفتاب
.
ابرها گِریند بر حال علی
می رود در خاک، آمال علی
.
چشم، نور از دست داده، پا رمق
اشک، بر مهتاب رویش، چون شفق
.
دل همه فریاد و لب، خاموش داشت
مرده ای، تابوت، روی دوش داشت
.
آهِ سرد و بغض پنهان در گلو
بود با آن عدّه، گرم گفت و گو
.
آه آه؛ ای همرهان، آهسته تر
می برید اسرار را، سربسته تر
.
این تن آزرده، باشد جان من
جان فدایش، او شده قربان من
.
همرهان، این لیلة القدر من است
من هلال از داغ و، این بدر من است
.
اشک من زین گل، شده گلفام تر
هستی ام را می برید، آرام تر
.
وسعتِ اشکم، به چشم ابر نیست
چاره ای غیر از نماز صبر نیست
.
زین گل من، باغ رضوان نَفحه داشت
مصحف من بود و هجده صفحه داشت
.
مَرهمی خرج دل چاکم کنید
همرهان، همراهِ او خاکم کنید
.
تا علی ماهَش به سوی قبر بُرد
ماه، رخ از شرم، پشت ابر بُرد
.
آرزوها را علی در خاک کرد
خاک هم گویی گریبان چاک کرد
.
زد صدا: ای خاک، جانانم بگیر
تن نمانده هیچ از او، جانم بگیر
.
ناگهان بر یاری دست خدا
دستی آمد، هم چو دست مصطفی
.
گوهرش را از صدف، دریا گرفت
احمد از داماد خود، زهرا گرفت
.
گفتش ای تاج سر خیل رُسُل
وی بَر تو خُرد، یکسر جزء و کل
.
از من این آزرده جانت را بگیر
بازگرداندم، امانت را بگیر
.
بار دیگر، هدیه ی داور بگیر
کوثرت از ساقی کوثر بگیر
.
می کِشد خجلت علی از محضرت
«یاس» دادی، می دهد «نیلوفر»ت
.
«بَدر» بخشیدی، «هلال»ت می دهم
تو «الف» دادی و «دال»ت می دهم

متن پیشنهادی:  ای گل خوشبوی باغ حضرت طاها رضا #رضویه_جائد_زنجانی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی