متن روضه کوفه
.
زبدة الاشعار
?: @nohe_torki
.
بیایید به شهر کوفه یک سری بزنید. بچّه های ابی عبدالله الحسین علیه السلام را ببینید. محملها روپوش ندارد.
آفتاب به روی بچّه ها تابیده است و گرد و غبار موی بچّه ها را تیره کرده است.
.
آل الله وارد شهر کوفه شدند.
موقعی که رسیدند، این بچّه ها یک منظره ای داشتند که همۀ بینندگان دلشان سوخت. برای اینکه دیدند طفلک ها افسرده، پژمرده، متأثّر هستند. یک نفر رفت یک مقدار نان و خرما به عنوان زکات آورد و مقابل بی بی به بچّه ها داد.
.
امّا ام کلثوم از دست بچّه ها گرفت و گفت: مردم! صدقه بر ما حرام است.[1]
.
این کلام شهر کوفه را تکان داد. یعنی چه؟ چرا صدقه بر اینان حرام است؟ مردم کوفه کار کشاورزی و باغداری و محصولات خرما داشتند زکات می دادند، احکام را می دانستند، وقتی این جمله را یک نفر از کوفیان شنید آمد جلو و گفت: (مِن أَیِّ الأُسَراء أَنتُم؟ )شما کی هستید که صدقه بر شما حرام است؟
.
بی بی فرمود: ما بچّه های پیغمبریم ما ذراری رسول اکرمیم. چنان تکان خورد، باور نکرد یک نگاه تند و بهت آور کرد و گفت: بی بی! شما را به خدا آلِ محمّدید؟
گفت: (فَوَالله لَنَحنُ هُم)[2]به خدا ما ذراری پیامبریم.
.
آن وقت آن شخص گفت: من معذرت می خواهم بعد هم یک نگاهی به سرتاسر محملها کرد دیگر توضیح نمی دهم هر طور خودتان متوجّه شدید کافی است. یک نگاهی به سرتاسر محمل کرد. آن وقت دوید رفت داخل خانه اش هر چه چادر نو و کهنه داشت هر چه لباس نو و کهنه داشت همه را جمع کرد و آورد که به بی بی تقدیم نماید.
ــــــــــــــ
[1]منتهی الامال ج1ص728
[2]تاالله لنحن هم مِن غَیرِ شَکٍّ و حَقِّ جَدِّنا رسول الله انّا لَنَحنُ هُم. بحارالانوار ج45باب39روایت1ص129
.
#کوفه
#متن_روضه #فارسی
.
#زبدةالاشعار
?: @nohe_torki
نظر دهید