مدح واوصاف حضرت سقای کربلا
–
✍️ زبدة الاشعار ✍️
?: @nohe_torki
–
محمد وهابزاده (عیّار)
–
زِ انوارِ بلند آسمان برقی جهید از جا
همه اسباب و اشیاء وزمین را کَنده او از پا
–
هُژبر بیشهٔ هستی چو شیر جنگل امکان
ولی را هنگ مستحکم٬ علی را زادهٔ اعلا
–
امامش را چو دژ آمِن حریم از هست او ساکن
زمین از عزم او ترسان سماء از بود او برپا
–
به روی عدل چون ژاله که ایمان از رخش واله
شعور از جان او لاله سحر از مهر او شیدا
–
ستاره آجر بیتش قمر گویا شده صیدش
به حکم و تحت فرمانش زمین دارد نه استثنا
–
همه از لفظ او شادان مگر مشتی کر و نادان
رضایت دارد از خالق خلیق و خلق از او ارضا
–
فرشته هم از او گوید گُل از بویش نمیگوید
به گِرد هیبتش گردد همی کعبه همی اقصا
–
عبای صلح پوشیده میِ وحدت چو نوشیده
به اوچنگ مدد میزد بگو تو عروة الوثقی
–
همی ساتر همی فاطر همی وافر همی نادِر
به رگ خون علی دارد ندارد حبّی از دنیا
–
چو نامش میشود عباس وجودش عالم احساس
ندارد ذرّه ای اِهراس ندارد خوفی از ادنا
–
تبر در دست او چوگان به دستش خنجر برّان
به تیغ حق شده امکان خدارا چون کُند پروا
–
زِ صفّینش شده مسبوق به غیرت صور او در بوق
به قاف قلهٔ عرفان خبر دارد زِ او اَدنا
–
جدل در چشم او مکتب به رزمش نامیان در تب
به وقت دیدنش کودک٬ شود کودک کُند لالا
–
گدا را گو جهان بخشد غلط گفتم که جان بخشد
قسم بر حق نهان بخشد ز اعجازش شود پیدا
–
زجنگ او نمیگویم به شعرم چون نمیگنجد
چنان از مِهر او گویم زِ لبخندش شوم رسوا
همی اوصاف او دیدیم و رفتارش چو بشنیدیم
ولی در٬ گاه ٬وانفسا خجل از جان او دریا
–
به حکم ساقی کوثر شده سقّای جان پرور
زِ نام و منصبش سقّا زده آتش به جان ما
–
منم پروانهٔ عشقش نویسم تا اَبد مشقش
اگر سوزم همه شبها بمیرم روز تاسوعا
–
به یادش خنجرم در کف بسوزم مثل او در طف
چو دفتر فرق عُریانم به عشقش گشته ناکارا
–
جنون میجویم از بهرش شدم دیوانهٔ شهرش
زنم خنجر به سر گویم به یاد ظهر عاشورا
–
#عباسیه_مدح #عباسیه
#ز_انوار_بلند_آسمان_برقی_جهید_از_جا
#محمد_وهابزاده
#فارسی
–
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
?: @nohe_torki
نظر دهید