غدیریه
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
آیت الله وحید خراسانی
.
علی ای محرم اسرار مکتوم
علی ای حق از حق گشته محرم
.
علی ای آفتاب برج تنزیل
علی ای گوهر دریای تاویل
.
علی ام الکتاب آفرینش
علی چشم و چراغ اهل بینش
.
علی اسم رضی بی مثال است
علی وجه مضیی ذوالجلال است
.
علی جنب القوی حق مطلق
علی راهست سوی حضرت حق
.
علی در غیب مطلق سر الاسرار
علی در مشهد حق نورالانوار
.
علی هم وزن ثقل اکبر
علی عرش خدا را هست لنگر
.
علی جبل المتنی عقل و دین است
امام الاولین و الاخرین است
.
علی ای پرده دار پرده غیب
برافکن پرده از اسرار ( لاریب )
.
به دانایی ز کنه کون آگاه
به هنگام توانایی یدالله
.
بود خال لب او نقطه باء
به ظاهر اسم و در باطن مسمی
.
خم ابروی او چوگان کونین
که جز احمد رسد به قاب قوسین
.
در اوج عزتعالی و تقدس
به هنگام تنزل فیض اقدس
.
جهان بودی سراسر شام دیجور
نبودی گر در او این آیه نور
.
در آن ظلمت که این آب حیات است
خلیل عشق و حضر عقل مات است
.
گشاید گر زبان فصل ا لخطابست
چو لب فرو بندد علم الکتاب است
.
به تشریع و به تکوین جان تن اوست
ولی الله قائم بالسن اوست
.
ببخشد در رکوع خاتم گدا را
به سجده جان و دل داده خدا را
.
بلی الخلق و بلی الحق در علی جمع
فلک پروانه رخسار این شمع
.
شب اسراء به خلوتگاه معبود
لسان الله علی ، احمد ، اذن بود
.
کلام الله ناطق شد از آن شب
که حق با لهجه او گفت مطلب
.
لسان الصدق او در آخرین است
دلیل ره برای اولین است
.
چه موزون تر بود قد و قامت
که میزان است در روز قیامت
.
چو قهر حق بلرزاند جهان را
بود لنگر زمین آسمان را
.
در این حاک آنچه بنهفته ز اسرار
چو گوید((ما لها )) گردد پدیدار
.
ز آدم تا مسیحا بسته لب را
مگر بگشاید او اسرار رب را
.
نگاهی گر کند آن ماه رخسار
به خورشید فلک ماند ز رفتار
.
کسی که نزد آن اعلی علی است
همو بر ما سوی یکسر ولی است
.
تویی صبح ازل بنما تنفس
تاکه روشن شود آفاق و انفس
.
که موسی آنچه را نادیده در طور
ببیند در نجف نور علی نور
.
توئی در کنج عزلت کنز مخفی
بیا بیرون که هستی تاج هستی
.
تو در شب شاهد الغیوبی
تو اندر روز ستار العیوبی
.
تو نور الله انور در نمودی
ضیاء الله از هر وجودی
.
تو ساقی زلال لایزالی
تو فیض بی زوال جهان فانی
.
تو اول واردی در روز موعود
تو اول شاهدی در یوم مشهود
.
لوای احمد در دست تو باید
علمداری خدا را چون تو شاید
.
نه تنها پیش تو پشت فلک خم
که آدم تا مسیحا زیر پرچم
.
اگر بی تو نبودی ناثص آئین
نبود ( الیوم اکملت لکم دین )
.
تو چون هستی ولی عصمه الدین
ندارد دین و آئین بی تو تضمین
.
به دوش مصطفی چون پا نهادی
قدم بر طاق (( او ادنی )) نهادی
.
به جای دست حق پا را تو بگذار
که این باشد یدالله را سزاوار
.
نباشد جز تو ثانی مصطفی را
تویی در ( انما ) ثالث خدا را
.
چودر تو نور خدا دید
تو را دید و برای خود پسندید
.
چو آن سیرت در این صورت قلم زد
برخود تبارک گفت کاین رقم زد
.
اگر بر ما سوی شد مصطفی سر
بر آن سر مرتضی شد تاج افسر
.
بود فیض مقدس سایه تو
ز عق و وهم برتر پایه تو
.
تو را چون قبله عالم خدا خواست
به یمن مولد تو کعبه را ساخت
.
خدا را خانه زادی چون تو باید
که لوث لات و عزی زداید
.
شد از نام خدا نام تو مشتق
ز قید ما سوی روح تو مطلق
.
کلید علم حق باشد زبانت
لسان الله پنهان در دهانت
.
سلونی گو تو در جای پیمبر
بکش روح القدس را زیر منبر
.
چو بگشائی لب معجز نما را
چو بنمائی کف مشکل گشا را
.
برد آن دم مسیحا را ز سر هوش
کند موسی ید بیضا را فراموش
.
متاع جان چو آوردی به بازار
به (من یشتری ) خدایت شد خریدار
.
به جای مصطفی خفتی شب تار
که از خواب تو عالم گشت بیدار
.
زدی بر فرق کفر و شرک ضربت
ز جن و انس بردی گوی سبقت
.
کجا عدل تو آید در عبادت
که ثانی اثنین حقی در شهادت
.
بنه بر سر تو تاج (( لا فتی )) را
به دوش افکن ردای (( هل اتی )) را
.
بیا با جلوۀ طه و یس
نشین بر مسند ختم النبیین
.
که آدم تا به خاتم جمله یکسر
نمایان گردد از اندام ((حیدر))
.
از آن سوزم که بر تخت سلیمان
نشسته دیو و آصف زیر فرمان
.
اقیلونی نشسته بر سر کار
سلونی لب فرو بسته زگفتار
.
گهی بر دوش عقل کل سواری
چو خورشیدی که در نصف النهاری
.
گهی در چنگ دونانی گرفتار
به مانند قمر در عقرب تار
.
نوای حقی اندر سوز و در ساز
یداللهی گهی بسته ، گهی باز
.
بر افلاک ار بتابی آفتابی
اگر بر خاک خوابی بوترابی
.
بیا و پرچم حق را بر افراز
که حق گردد به عدل تو سرافراز
.
گره بگشا دمی زان راز پنهان
به تورات و به انجیل و به قرآن
.
چو بگشائی لب از اسرار تنزیل
فرو ریز به پایت بال جبریل
.
به محراب عبادت چون قدم زد
قدم در عرصه ملک عدم زد
.
که لرزد عرش او با قلب آرام
شده در ذکر حق یکباره ادغام
.
همه سرگشته او از شوق دیدار
دل از کف داده و داده به دلدار
.
که ثارالله ناگه بر زمین ریخت
فغان شیرازه توحید بگسیخت
.
چو فرق فرقدان شمشیر سائید
قمر منشق شد و بگرفت خورشید
.
زمین و آسمان اندر تب و تاب
که خون آلوده گشته روی مهتاب
.
فلک خون در غمش از دیده می سفت
علی فزت و رب الکعبه می گفت
.
تعالی الله از ین اعجوبه دهر
خدا را مظهر اندر لطف در قهر
.
گوش فلک کر به شب از ناله اش
پشت خیبر خم به روز از پنجه اش
.
بلرزاند ز هیبت ملک امکان
ولی خود لرزد از آه یتیمان
.
زجزر و مد آن بحر فضائل
خرد سرگشته پا مانده در گل
.
چه گویم منز اوصاف کمالش
ببین حق در جمال و در جلالش
.
چو باشد حیره الکمل صفاتش
خدا می داند و اسرار ذاتش
.
به وصفش بس که باشد ظل ممتد
ز دیهور ز دیهار و ز سرمد
.
وحیدم من اگر در جرم و تقصیر
سگی بودم شدم در کوی تو پیر
.
بر آن خوانی که یک عالم نشسته
سگی هم در کنارش پا شکسته
.
تو که قاتل به خوان خود بخوانی
نپندارم که این سگ را برانی
.
#غدیریه_حیدریه_مدح
#علی_ای_محرم_اسرار_مکتوم
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
نظر دهید