زبدةالاشعار

نامه شد تسلیم بر دست ولید #مجلس_ولید #سعدی_زمان

مجلس ولید (*)
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم سعدی زمان
.
نامه شد تسلیم بر دست ولید
شد ولید آگه ز دستور یزید
.
دل از این دستور شد در تاب و تب
کرد مروان را به پیش خود طلب
.
بود مروان بیحیاتر از یزید
کرد اجابت حکم احضار از ولید
.
داد پور عُقبه بر مروان خبر
خواست در این باره اظهار نظر
.
گفت مروان هر سه را احضار کن
ماجرا را بهرشان اخطار کن
.
خواند استاندار یثرب مختصر
پور عثمانرا که نامش بود عُمر
.
برد نام از آن سه نامی در پیام
گفت از من سوی آنان بر پیام
.
هست بر دیدارشان دل ناصبور
هر سه تن یابند پیش من حضور
.
آن برید آمد بمسجد با شتاب
دید در مسجد سلیل بو تراب
.
با دو عبداله گرم صحبتند
در میان کثرت اندر وحدتند
.
گفت بر آنان پس از عرض سلام
از ولید آورده ام اینک پیام
.
نیست وقت جلسه و گفت و شنید
امر بر احضارتان دارد ولید
.
کرد ابلاغ آن پیام و بازگشت
آندو عبداله هم آواز گشت
.
بر حسین بن علی کردند رو
چیست در این تنگنا این گفتگو؟
.
داد پاسخ سرور جنّ و بشر
بر گمانم رفته طاغی بر سقر
.
کرده ما را، زان سبب دعوت ولید
تا بگیرد بیعت از بهر یزید
.
گفت عبداله فرزند عمر
من شوم در خانۀ خود مستتر
.
میکنم بر خویش مسکن خانه را
بر همه بندم درِ کاشانه را
.
گفت عبدالّه فرزند زبیر
من نمی بینم در این احضار خیر
.
لایق بیعت کجا باشد یزید؟
کی شوم بر همچو او عَبدِ عَبید؟
.
آندو استفسار کردند از امام
چیست رأی حضرتت در این مقام
.
تو قبول امر دعوت میکنی؟
بر یزید شوم بیعت میکنی؟
.
داد پاسخ آن سلحشور سعید
میروم اکنون ملاقات ولید
.
این بگفت و پاشد آن میر جهان
فرد و تنها آمد اندر خانمان
.
✔️ امام حسین (ع) عزم #مجلس_ولید را دارد
.
کعبۀ رویش عوالم را مطاف
خواند بر محضر همه آلِ مناف
.
طبق دستور امام انس و جان
شد مسلّح سی نفر از یاوران
.
جمع گردیدند دور آنجناب
چون مه و انجم بدور آفتاب
.
گفت آن آئینۀ حیّ مجید
بایدم رفتن بدیدار ولید
.
تا ببینم چیست اصل ماجرا
همرهم باشید تا باب سرا
.
بشنوید از من گر آواز بلند
بگسلید از خود چو شیران قید و بند
.
جملگی در کف حسام شعله ریز
اندرون آئید باهم تند و تیز
.
✔️ #مجلس_ولید
.
آمد آن محبوب خلاق مجید
با چنین وضعی بدربار ولید
.
حجّتِ یکتای خلاق مجید
دید خلوت کرده با مروان، ولید
.
بعد از اکرام و تحیات و سلام
بر نشست آن پورِ اَو ادنی مقام
.
نامه را دادند کرد آنشه نگاه
لفظ استرجاع بر لب راند شاه
.
مقصد از احضار آنشه شد بیان
بحث بیعت گشت مطرح در میان
.
گفت آن بحر شهامت را نهنگ
باشد این مطلب مهمّ و وقت تنگ
.
کی توان کردن باین مطلب قیام
محرمانه بی حضور خاصّ و عام
.
ظنّ من این است کاندر این خفا
بهر بیعت تو نمیباشی رضا
.
باید امشب بگذرد فردا شود
بین مردم مجلس شورا شود
.
اهل یثرب هر که را داند صلاح
وانکه بر مردم نمایاند فلاح
.
متّفق گشته بدو بیعت کنند
پیش بُرد کار را همّت کنند
.
این بگفت و شد بلند آن ارجمند
گشت در آندم ولید از جا بلند
.
گفت کای بر اهل یثرب افتخار
رو سلامت در امان کردگار
.
شد بلند از جای مروان پلید
بیحیائی کرده گفتا یا ولید
.
گر رود ز اینجا برون این حق پرست
دیگر این فرصت ترا نآید بدست
.
امر کن بیعت کند این ممتحن
یا جدا سازم سرش را از بدن
.
دید گستاخی ز مروان تا امام
با حقارت مادرش را برد نام
.
گفت کای فرزند زرقاء شو خموش
پردۀ باطل بروی حق مپوش
.
نه توئی قادر بقتل من نه او
آگهم از قتل خود من مو بمو
.
گر چه با ظلم و جنایت زیستی
قاتل پور علی تو نیستی
.
ای شده رسوای در هر انجمن
نیست تقدیر اینکه ریزی خون من
.
می نه بینم جز سعادت در ممات
با ستمکاران رذالت در حیات
.
کی کند تأئید کفر ایمان من
دور از ذلّت بود دامان من
.
مثل من بیعت کند کی با یزید؟
این لود بر ضدّ قرآن مجید
.
گفته حق عزّت از آن مومن است (1)
کی کنم قدر بلند خویش پست؟
.
جدّ من باشد رسول کاینات
من بذلّت تن دهم هیهات و هات
.
داده سر از قید ذلّت میرهم
کی بفاسق دست بیعت میدهم؟
.
گر یزید بیحیا باشد امام
خواند بر اسلام باید اَلسَّلام
.
بربنوحرب احمد ، آن میر انام
کرده است امر خلافت را حرام
.
کی خلیفه میشود نرّاد و مست؟
پیشوائی را نزیبد سگ پرست
.
میخورد خمر، آن زنازاده علن
میدهد تغییر شرع جدّ من
.
یا بنای کفر ویران میکنم
یا در این ره خویش قربان میکنم
.
بایدم بر ضدّ وی خونین قیام
کاخ آمالش کنم ویران تمام
.
شد بلند از خانه تا گفت و شنید
آل هاشم صوت آنشه را شنید
.
صوت جانبازی بهم آمیختند
تیغ در کف توی مجلس ریختند
.
با دو صد تجلیل و تعظیم و شئون
شاه را کردند از مجلس برون
.
مانده بودند این دلیران در کجا؟
روز عاشورا بدشت کربلا
.
✔️ گریز به کربلا
✔️ اتمام حجت امام علیه السلام
.
بود تنها شهریار دین پناه
گرد او بگرفته از هر سو سپاه
.
فرد و تنها در میان مشرکین
در لب خشگیده اش هل من معین
.
درد دلها داشت دلداری نبود
کس مهیّا از پی یاری نبود
.
باز میگفت آن امام تشنه کام
با لب خشگ و دلی پر ازضرام
.
کرده اغوا، ای گروه کج روش
مر شما را مفتیِ کافر منش
.
من حلالی را مگر کردم حرام
کاینچنین کردید بر قتلم قیام
.
یا حرامی را بدین کردم حلال؟
خون من ریزید ای قوم ضلال
.
من امامم عالم احکام دین
یادگارم من ز ختم المرسلین
.
آنکه در شام از خلافت دم زَنَد
عنکبوت آسا بخود تاری تَنَد
.
شارب الخمر است و سگباز و دغل
چون خر لنگی است پای اندر وَهَل (2)
.
اینچنین دادند آن لشگر جواب
میکشیمت ما، به بغض بوتراب
.
دید بر آن لشگر صاحب لجاج
نیست سود از گفتگو و احتجاج
.
همچو بابش آن ز حیدر یادگار
برد دست قهر سوی ذوالفقار
.
خویش را بر لشگر اشرار زد
آتش اندر خرمن کفّار زد
.
گشت در آن عرصه گاه کار زار
فوق ایدیهم یدالله اشکار
.
میزدی مهمیز گه بر مرتجز
گاه میخواند آن شه عطشان رجز
.
✔️ رجز امام حسین (ع)
.
کای جماعت من خدا را حجّتم
آفرینش را در اوّل علّتم
.
من گلی از گلشن پیغمبرم
راد مردان جهانرا رهبرم
.
من حسینم نور چشم فاطمه
اِنَّ فی بُغضی لنار حاتمه
.
نیست از پیغمبر والاتبار
اندر این عالم بجز من یادگار
.
والدین من بود شمس و قمر
من میانشان همچو اختر جلوه گر
.
والدم دُرّ است و امّ من ذهب
من چو نقره زان دو گوهر منتخب
.
بگذریم از جنگ سلطان انام
باز گردانیم بر یثرب کلام
.
✔️ ادامه مجلس ولید
.
با بنی هاشم امام انس و جان
گشت از مجلس سوی منزل روان
.
در همان شب با دلی پر از کدر
کرد بر مکّه سفر ابن عمر
.
چون تقلّا داشت در بیعت ولید
صبحگاهان کرد اعزامِ برید
.
بهر دیداری و عرض صبح خیر
گفت آید پیش من ابن زبیر
.
پیک رفته باز آورد این خبر
که شبانه بسته او بار سفر
.
داد فرمان آن لعین بردبار
گشت حاضر عده ای فرمان گذار
.
تا گرفتارش کند با غدر و فن
کرد دنبالش روان هشتاد تن
.
راه او بیراهه بود و کوه و دشت
دست خالی لشگر دون بازگشت
.
شد سحرالقصّه آن تاریک شب
گشت روز #بیست_و_هفتم از #رجب
.
شد برون از خانه شاه تاجدار
دید مروان شاه را در رهگذار
.
اینچنین گفت آن ستمکار جهول
یاحسین این پند از من کن قبول
.
گر ترا تکلیف بیعت میکنم
من به تو دارم نصیحت میکنم
.
گر نسازی حرفهای من قبول
ترسمی نادم شوی یابن الرّسول
.
زین نمط مروان سخنهائی براند
سبط طاها باز استرجاع خواند
.
گفت از اسلام رونق رخت بست
دعوی دین میکند زانی و مست
.
در جهان گر رخ دهد این سانحه
خواند بر اسلام باید فاتحه
.
مرد عیّاشی است کار او قمار
با خلافت آن ستمگر را چکار؟
.
شد از این گفتار مروان خشمناک
یک جسارت کرد بر آن میر پاک
.
از رسول حق نکرده شرم و عار
گفت حرفی بر شه والاتبار
.
ابن طاوس ارچه گفته در لهوف
شرمم آید باز گویم آن حروف
.
آنچه بنوشته است آن استاد راد
گر بگویم من زبانم لال باد
.
آنکه اوهیهات مِنَّاالذِّلَه گفت
در شگفتم آن سخن را چون شنفت
.

متن پیشنهادی:  دو چشم تر دلی ناشاد دارم #کاظمیه_سعدی_زمان

(1) سورۀ 63 آیۀ 8
(2)وَهَل=گِل
.
(*) متن کامل را در هشتک زیر مرور بفرمایید:
#چون_معاویه_محیل_بت_پرست
.
.
#مجلس_ولید #سعدی_زمان
#نامه_شد_تسلیم_بر_دست_ولید
#فارسی
#نجوم_درخشان2
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی