زبدةالاشعار

چو زدم ز جام حسنت می بیغش ولا را #حیدریه_شهنازی

علی ای همای …
..
..
..
تخمیس شعر مرحوم استاد شهریار از مرحوم سرهنگ اسحاق شهنازی
..
..
چو زدم ز جام حُسنت، می بیغش ولا را
به رخت ز جلوه دیدم، همه نور کبریا را
که توئی چراغ وحدت، ره کوی آشنا را
“علی ای، همای رحمت، تو چه آیتی، خدا را
که به ما سوی فکندی، همه سایۀ هما را”
..
..
تو حکومت جهان را، ز ولایت ولی بین
ز رحیق پاک عشقش، دل دهر مُمتلی بین
همه پرتو خدایش، ز جمال، مُنجلی بین
“دل اگر خداشناسی، همه در رُخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدا را”
..
..
چو ز رخ حجاب گیرد، به فلک ضیا نماند
به محبّت و وفایش، سخن از جفا نماند
ز دوای غم زدایش، دل مبتلا نماند
“به خدا که در دو عالم، اثر از فنا نماند
چو علی گرفته باشد، سرچشمۀ بقا را”
..
..
چه میان آب و آتش، چه به روی سبزه و شخ
چو به دست تو نباشد، ز جهانیان سر نخ
همه جاست جای وحشت، همه جاست جای آوخ
“مگر ای سحاب رحمت، تو بباری ار نَه دوزخ
به شرار قهر سوزد، همه جان ما سوا را”
..
..
سر خاک آستانش، به زمانه رَخت بفکن
ز رواقِ پُر فروغش، غم دل ز بیخ برکن
به حریم پاک صحنش، ز گزند باش ایمن
“برو ای گدای مسکین، در خانۀ علی زن
که نگین پادشاهی دهد از کرَم گدا را”
..
..
چو ز تیغ گشت مُنشق، سر شاه عادل من
ز سپاس گفت یارب، بپذیر حاصل من
که رسیده ام به جانان، سر و جان چه قابل من؟
“به جز از علیکه گوید، به پسر که قاتل من
چو اسیر تُست اکنون، به اسیر کن مدارا”
..
..
بجز از علی که گیرد، سر راه بر نوائب
بجز از علی که باشد، بری از همه شوائب
بجز از علی که گردد، مَجنٌ عَلَی المصائب
“بجز از علی که آرد، پسری ابوالعجائب
که علَم کند به عالَم، شهدای کربلا را”
..
..
دل نرم پارسایان، دَم گرم دلنوازان
همه شب چو شمع روشن، ز شرار دل، گُدازان
زده بر جبین طاعت، گُل داغ سرفرازان
“چو به دوست عهد بندد، ز میان پاکبازان
چو علی که می تواند، که به سر برد وفا را”
..
..
ز شعاع طلعت او، مَه چرخ چهره بنهفت
نشود تمام وصفش، چه قریحه ها که، دُر سفت
نَبُوَد یکی نظیرش، که فلک نزاده اش جفت
“نه خدا توانمش خواند، نه بشر توانمش گفت
متحیرم چه نامم، شه مُلک، لافتی را”
..
..
به عبادت شبانم، به نیاز و راز خلوت
به ترنّم روانم، به دعای کنج محنت
به فغان بی امانم، به بهای اشک حسرت
“به دو چشم خونفشانم، هله ای نسیم رحمت
که ز کوی او غباری، به من آر، توتیا را”
..
..
چو گرفت گنج معنی، ز قصار کیمیایت
ز توانگران فزون شد، به توانگری گدایت
که به مرده روح بخشد، کلمات جانفزایت
“به امید آن که شاید، برسد به خاک پایت
چه پیامها سپردم، همه سوز دل، صبا را”
..
..
به شکنجۀ اسیران، به وفای پای بندان
به شکستگی پیران، به رضای غم پسندان
به طریقت فقیران، به صفای دل نژندان
“چو توئی قضای گردان، به دعای مستمندان
که ز جان ما به گردان، ره آفت قضا را”
..
..
همه عالمان اَعلم، همه قائدان اعظم
به درش ز عجز سائل، ببرش ز بیم، در غم
که محیط فضل و تقوا، برِ علم اوست شبنم
“چه زنم چو نای هر دَم، ز نوای شوق او، دَم
که لسان غیب خوشتر، بنوازد این نوا را”
..
..
چو نهاد طبع “شهنازی” خسته نای بر لب
ز نوای هجر رویش، دل وی به تاب و در تب
چو سپهر نور باشد، ز طلوع ماه و کوکب
“ز نوای مرغ یاحق، بشنو که در دل شب
غم دل به دوست گفتن، چه خوش است شهریارا”
..
..
#حیدریه #شهنازی #حیدریه_شهریار #حیدریه_مدح #شهریار #فارسی #زبدةالاشعار #علی_ای_همای

متن پیشنهادی:  در فِراقت به ذات رَبّ مهدی #مهدیه_رونقی_مازندرانی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی