زبدةالاشعار

واعظی نیک سیر پاک گهر نادره گو

احوالات جوان نصرانی در واقعه شهادت حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️

?: @nohe_torki
.
مرحوم میرزا یحیی مدرس اصفهانی
.
واعظی نیک سیر پاک گهر نادره گو
گفت بر منبر و من بنده شنیدم از او
.
قصه غصه فزاعیش زدا حادثه جو
نقل سازم غفر الله به لی و لهو
.
نوجوانی ز نصاری که پی قوم دغا
بود جراح و روان گشت سوی کرببلا
.
چه شد از ناوک کین زلزله در عرش برین
شد ز زین زمین سرور دین نور مبین
.
گشت در خون خدا نور هدی پرده نشین
تشنه شه وز دو طرف موج زنان ماه معین
.
کره آتش از آهش کره خاک شده
سوزش آه وی از خاک بر افلاک شده
.
پسر سعد کسی خواست فرستد بر او
تا جدا سازد از پیکر انور سر او
.
سر جدا سازد و در خون فکند پیکر او
طاعتش را نپذیرفت کس از لشگر او
.
که جگر بند نبی سید بطحاست حسین
نورچشم علی و زاده زهراست حسین
.
قوم گفتند جوانی ز نصاری با ماست
خاج و زنار و چلیپا و کلیسا با ماست
.
مسلم ار نیست چه اندیشه که ترسا با ماست
نیست جراح که طراح مواسا با ماست
.
بطلب خدمت از او تا که وی انجام دهد
گام در گام بناکام تو را کام دهد
.
آن کهن پیر چه آن تازه جوان را طلبید
خنجری داد و روان کرد سوی شاه شهید
.
که بگیر و بستان سر ز شه وزر ز یزید
آن جوان میشد و میکرد بخود گفت و شنید
.
کز چه این ظلم تمنا و تقاضای من است
این قبا دوخته بهر چه ببالای من است
.
گفت با خود مگر این غمزده مهمان نبود
یا که مهمان بود و با لب عطشان نبود
.
یا که عطشان بود او چونکه مسلمان نبود
یا مسلمان بود و تابع قرآن نبود
.
ور بود تابع قرآن چه گناه است او را
بیگناه است نه یاور نه سپاه است او را
.
اگر این تشنه لب از خیل نصارا باشد
راهب دیری و قسیس کلیسا باشد
.
کشتنش ظلم بآئین مسیحا باشد
ترسم آنست که لب تشنه و ترسا باشد
.
بر نص افکند ز سر گفت بر این سر عجیب
کاش رهبر شودم همت ز نار و صلیب
.
جذبه شوق کشاندش سوی میخانه وصل
گشت سر مست بمیخانه ز پیمانه وصل
.
چون ز پیمانه وصل آمد مستانه وصل
زد قدم سر خوش و مستانه بکاشانه وصل
.
ره ز کاشانه وصلش بسوی عرش کشید
عرش را ناله مستانه اش از فرش رسید
.
الغرض آمد و بنمود سوی شاه نگاه
ز نگاهی بسوی خویش کشانیدش شاه
.
دید کان جان جهان صیرنا الله فداه
اوفتاده است چه ماهی بیم خون بشناه
.
گفت کی سرو سرافراز ز بستان که ای
گل پژمرده آیا ز گلستان که ای
.
بحق کعبه و اقصی و به بیت المعمور
بحق جمع واضحی و بروز عاشور
.
هم بتوریة و بفرقان و بانجیل و زبور
بحق کرببلا و نجف و وادی طور
.
که بگو حالت و در ظلمت جهلم مگذار
چون ندادند جوابیش فزون کرد اصرار
.
بحق بوالبشر و نوح و شعیب و ایوب
بسلیمان و بداود و به خلیل و یعقوب
.
بحق یوشع و شعیا و شموئیل غضوب
خضر و اسکندر و موسای معر از عیوب
.
بکلیسا و بعیسا و بحق مریم
باقانیم ثلث وارم و بیت و حرم
.
بحق حر دلاور بحبیب و مسلم
عابس و حنظله و شوذب و عون و هاشم
.
وهب و جعفر و عثمان و زهیر و سالم
بحق سینه پامال جناب قاسم
.
بهمان حلق که چاک از ستم حرمله شد
برضیعیکه ز قتلش بجهان زلزله شد
.
بهمان نوح که گشتش شط خون فلک نجات
بهمان خضر که محروم شد از آب حیات
.
بهمان دست که افتاد ز تن نزد فرات
بهمان فرق که افکند عمودش ز ثبات
.
قوم گفتند که فرزند شه ناس بود
نام نامیش ابوالفضل العباس بود
.
بجوانیکه چه مه بود رخ انور او
چاک کردند ز شمشیر منور سر او
.
سوزد آفاق ز سوز جگر مادر او
قوم گفتند که اینست علی اکبر او
.
بردی از معرکه گریان بسوی خیمه گهش
می نمودی همه دم از سر حسرت نگهش
.
بهمین زن که ستاده است ببالای سرت
خواهر ممتحن خسته دل خون جگرت
.
شنطیا فارقلیطا و بجد و پدرت
قتل زا حاسن وان مادر فرخ سیرت
.
کیستی کامده آفاق تماشائی تو
ننگ تثلیث رها گشت ز یکتائی تو

غیرة الله ز خون دیده خود پاک نمود
بیکی جلوه اش از کفر باسلام ربود
.
گل گلزار پیمبر لب چون غنچه گشود
که منم آنکه محمد بحق من فرمود
.
که بدانید حسین است زمن من ز حسین
او بود مایه جان قوّت دل قرّت عین
.
طلبیدند بمهمانیم اینان بشتاب
همه بگشوده و بسته در ظلم و ره آب
.
دل اطفال و عیالم ز عطش گشت کباب
طلب آب مرا تیر جفا بود جواب
.
دوستانم همگی تشنه و از دشنه زبون
یاورانم همگی کشته و آغشه بخون
.
آن غریبم که مرا تیغ جفا یاور شد
قسمتم کشته عباس و علی اکبر شد
.
منم آن کشته که آبم زدم خنجر شد
چاکم از ناوک کین حلق علی اصغر شد
.
میهمانم من و آورده مرا نزل بخوان
خون دل حرمله و منقذ وخولی و سنان
.
حالیا حال من خسته چنین میگذرد
تشنه جان میدهم و ماء معین میگذرد
.
گاه از قلب حزین ناوک کین میگذرد
گاه از عرش برین خون جبین میگذرد
.
سوختند از عطش اینقوم جفا جو جگرم
با وجودی که بود ساقی کوثر پدرم
.
مرد نصرانی از آئین مسیحا برگشت
گر چه فرعون صفت رفت چه موسی برگشت
.
اذن بگرفت سوی لشکر اعدا برگشت
خنجری آخته و در صف هیجا برگشت
.
کشش و کوشش افزون ز حد و حصر نمود
عاقبت راه سوی ملک شهادت بگشود
.
کرد آن تازه مسلمان چه روی خاک مقام
گفت ای سید مظلوم ز من بر تو سلام
.
خواست تا بر سر نعش رود از لطف امام
نتوانست که بودش ز بدن قوه تمام
.
عذر خواهش شد و فرمود که معذور بدار
سعی خود «یحیی» زین مرثیه مشکور بدار
.

#جوان_نصرانی
#اصحاب_الحسین
#واعظی_نیک_سیر_پاک_گهر_نادره_گو
#مدرس_اصفهانی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

?: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی

Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

More results...

Generic filters

Filter by Custom Post Type

نتایج بیشتر ...