زبدةالاشعار

از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین #حسینیه_رجایی_تبریزی

#از_حرم_تا_قتلگه_زینب_صدا_میزد_حسین
.
.
مرحوم رجایی تبریزی
.
.
از حرم تا قتلگه زینب صدا می زد حسین
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین
.
.
قتلگاه کربلا دریای خون شد برملا
زد حوادث کشتی دین را به طوفان بلا
غوطه ور گرداب خون می زد غریب کربلا
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
پایۀ ایمان نگر محراب خون شد معبدش
گلشن دین را مزّین کرد خون مَسجدَش
خوب از این سودا بدست آورده عین مقصدش
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
هستی خود در ره احیای دین کرده نثار
سر به روی خاک بنهاده به حال اِحتضار
العطش می گفت با لبهای خشک و زخمدار
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین
.
.
شد ز سوز تشنگی جلد وجودش مُنکمش
در کنار آب دریا تشنه لب می کرد غش
از دم خنجر صدا می زد اَیا قوم العطش
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین
.
.
آمد از دربار حق پیک خدا روح الامین
عرض می کرد ای لب عطشان ای شهید راه دین
اذن ده از سَلسبیل آرم ترا ماءِ مَعین
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
چشم خود بگشود محبوب خداوند جلیل
گفت اگر داری تو آب سلسبیل ای جبرئیل
رو به اطفالم بگو کای قوم عطشان السبیل
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
جبرئیلا در دلم ترویج دین بود آرزو
حمد لِلَّه کردم از خون جراحاتم وضو
من به عهد خود وفا کردم تو بر زهرا بگو
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
در ره دین لا نگفتم آمد از هر سو بلا
رو بگو بر جدّ من قم یا رسول الله بَلی
من به چشم خود بدیدم در زمین کربلا
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین
.
.
من ندارم شِکوه هرگز از قضا و مامَضی
هر بلا آمد در این صحرا ز دل دارم رضا
رو به صحرای نجف فریاد کن یا مرتضا
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
در غم قتلم مباش ای جبرئیل باوفا
زنده شد دین گرچه من مُردَم بدست اشقیا
رو تو بر سوی مدینه عرض کن یا مجتبا
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
زینب آمد بر سر نعش برادر با فغان
دید قاتل خنجر خونین بکف شادی کنان
یک طرف زهرا ز غم مویه کُنان صیحه زنان
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
یا ولیّ الله فداکاریِّ زینب را ببین
خنجر قاتل برید آن دست های نازنین
خود تو میدانی چه شد افتاد بر روی زمین
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
روی خاک و خون فتاده خامس آل عبا
مانده زیر پای قاتل مخزن علم خدا
فاطمه فریاد می زد واحسین وا مجتبا
در میان مقتل خود دست و پا می زد حسین
.
.
ای «رجائی» این سخن را نظم کردی با محن
«پور بینا» شد سبب محفوظ باشد از فتن
رحمت حق آن کسی را گفته است این سر سخن
دست و پا می زد حسین زینب صدا می زد حسین
.
.
#حسینیه #رجایی_تبریزی #حسینیه_شهادت #فارسی #زبدةالاشعار

متن پیشنهادی:  از چشمه ‌سار عرفان هرکس وضو ندارد #مهدیه_عابد_تبریزی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی