زبدةالاشعار

ثنا و حمد سزای خدای واحد و یکتا #حیدریه_حقیر_خویی

توحید – منقبت و فضیلت پیامبر اعظم (ص) و مولا علی(ع)
.
✍️زبدة الاشعار✍️
.
?: @nohe_torki
.
مرحوم میرزا عبدالوهاب حقیرخویی
.
ثنا و حمد سزای خدای واحد و یکتا
مرید و مُدرک و قیّوم و فرد و حیّ و توانا
.
قدیم و لم یزل است و قویّ و قادر و قاهر
علیم بی بدل است و بصیر و ابصر و بینا
.
حکیم و حاکم و عادل حلیم و فاضل و واصل
کریم و باسط و باذل غنیّ و مغنی و اغنا
.
عظیم و اعظم و اکرم رحیم و راحم و اَرحم
خدای عالم و آدم خبیر و عالم و دانا
.
هواللّطیفُ خبیرٌ هوالسّمیعُ بصیرٌ
هوالمغیثُ مجیرٌ هوالعلیُّ کبیرا
.
مقدّری که ز ترکیب کاف و نون کفائی
دو کون هر چه در او از دو حرف کرد هویدا
.
ز کار خانه ی ابداع نقش کلک بدیعش
کشید خط وجود از عدم به خلقت اشیا
.
سرشت طینت آدم ز خاک از ره حکمت
ظهور جلوه ی حسن و جمال داد به حوّا
.
لباس احسن تقویم داشت در بر انسان
بسلک نوع بشر داد شکل و هیئت زیبا
.
یگانه کنز ز آثار صنع اوست دلیلی
مدار سیر فلک با سکون مرکز غبرا
.
ز صنع کامله اش بی ستون سرادق گردون
ستاره چرخ معلّق ز قدرتش شده برپا
.
به روی خاک بگسترد فرش خاک نسیمش
عنایت و کرمش چون وزید بر رخ دریا
.
میان صورت اضداد اتّباع ضروری
به صبح شام مقابل بروز ظلمت یلدا
.
به اختلاف طبایع میان آهن و آتش
نهاد نسبت الفت خلاف عادت اولیٰ
.
بر از شکوفه گل از غنچه شاخ از شجر آرد
ز سنگ آتش و از خاک آب و چشمه ز خارا
.
ز کوه لاله برویاند از زمین گل و نسرین
سمن ز خاک شقایق ز ناف صخرهٔ صَمّا
.
ز دشت کوه دماند به قطره لاله و سنبل
ز ابر تیره فشاند به باع ژاله ی بیضا
.
گهر به گوش صدف پرورد ز قطره ی باران
ز کان عقیق در آرد ز بحر لؤلؤ ٕ لالا
.
ز نطفه جانور از مُنج انگبین شکر از نی
ز ناف مشگ ختن وز تراب عنبر سارا
.
مصوّری که بهر آن هزار شکل عجیبی
برون ز کتم عدم آورد به عرصه ی دنیا
.
کسی به دیده ندیده علائمش همه دیده
که هست از همه عالم نهان و بر همه پیدا
.
دلیل هستی او هرچه در عوالم امکان
گواه قدرت او هرچه در تمامی دنیا
.
عیان ز انفس و آفاق صنع صانع بی چون
زبان هستی اشیا ٕ به هستیش همه گویا
.
منزّهی که نه جسمی است نه عرض نه مرکّب
در زمان و مکان زمین نه عالم بالا
.
ز انتقال زوال و حدوث و نقص منزّه
ز جسم و صورت و شبه و نظیر و مثل مبرّا
.
ز فهم و عقل و قیاس و گمان و وهم و تخیّل
بری ز چون و چرا و ز کمّ و کیف معرّا
.
بلی به هستی نقاش پی ز نقش توان برد
اثر ز عین مکاشف بنا به صنعت بنّا
.
چه ابر و بحر و چه خاک و چه باد و آب و چه آتش
چه سنگ وریگ جبال و چه درّه دشت و چه صحرا
.
چه جنّ و انس چه حور و پری فرشته و غلمان
چه وحش و طیر و چه مور و ملخ چه پشّه و عنقا
.
چه مهر و ماه چه انجمن چه ابر و رعد چه گردون
چه قطره هیکل اجرام شکل هیئت اجزا
.
فلک ملک کند از واجب الوجود حکایت
حجر شجر بود از حکمت حکیم اولا
.
رسول باطن قلبی دهد شهادت عقلی
که پیش اهل بصیرت بود ستوده و زیبا
.
که خود به خود نپذیرد نظام نظم دو عالم
به خویشتن نتوان کرد گرد گنبد مینا
.
دلیل عقلی و نقلی به صنع حضرت باری
ز عقل و نقل فزونتر برون ز حدّ و ز احصا
.
علاوه از حجج انبیا ز بدو الی ختم
نکرده روی زمین خالی آن یگانه ی یکتا
.
رئیس سلسله ی انبیا و ختم نبیّین
حبیب حق سند اصفیا مخاطب لولا
.
رسول اشرف و اکرم بهین سلاله ی آدم
نبیّ اوّل و خاتم ز حیث صورت و معنا
.
نبیّ امّی و مکّی و ابطحی و تهامی
زکیّ و اطیب و انجب صفیّ و اجمل و ازکیٰ
.
مه سپهر رسالت ضیا ٕ شمس نبوت
مفاد آیه ی رحمت مراد لفظ فَتَحنا
.
ز جاه و مرتبه مسند نشین تخت لَعُمرک
ز عشق کامله رفرف سوار لیلة الاسرا ٕ
.
پیمبری که ز نعلین او شد عرش مزیّن
نهاد در شب معراج چون به عرش برین پا
.
صعود کرد از این خاکدان به عالم علوی
عروج کرد ز فرش زمین به عالم بالا
.
نمود طیّ حجابات و از سموّ سماوات
گذشت و کرد گذر بر فراز عرش معلّا
.
وزان رسید به جایی که پیک وحی فرو ماند
دگر به سیر عروجش نماند طاقت و یارا
.
ز سدره شد به مقامی که بود صدر تقرّب
گذر نمود به جایی نبود جای بدانجا
.
نمود سیر به ملکی که بُود عالم لاهوت
رسید تا به سرا پرده ی دنی فتدلّیٰ
.
به عالمی شده کانجا میان واجب و ممکن
دو قوس دایره مابین امر ماند او ادنیٰ
.
به کاخ لَمَع اللهِ راه جست وز آن ره
ز نفی لا بدر آورد سر ز محفل الّا
.
هزار کلمه ز اسرار غیب علم لدنّی
بدون واسطه از حق به سینه اش شده القا
.
نبی مشاهده فرمود پرده ای که به گوشش
ز پشت پرده برآمد تکلّمی فرح افزا
.
صدای شیر خدا از پس حجاب به عینه
درآمد از لب معجز بیان حضرت مولا
.
پس از معاودت از محضر جلال پیمبر
نزول کرد ز معراج شد به منزل و مأوا
.
علی الصّباح شه اولیا به خواجه ی عالم
خبر ز قصّه ی معراج داد و گفت هنیئاً
.
به هر مقام و حجابی رسیده بود گذشته
ز هر چه سیر نموده قدم نهاد به هرجا
.
حدیث پرده و نقل صدا نمود سراسر
حجاب پرده ز اسرار کشف کرد سراپا
.
به حیرتم که شنید از کجا هنوز رسولش
خبر نداده به تفصیل یا اشاره و ایما
.
بلی نبیّ و ولی نور واحدند که هر یک
جدا به عالم ظاهر ز هم یکند به معنیٰ
.
حدیث لحمک لحمی گواه شاهد مطلب
به صدق جسمک جسمی دلیل و مقصد و دعوا
.
دو صورتند ز یک نور نورشان به حقیقت
ز نور حضرت عزّت ظهور کرده تجلّا
.
علیست نفس پیمبر ولیّ حضرت داور
شفیع عرصه ی محشر ولیّ و والی و والا
.
کلید گنج سعادت درِ خزانه ی رحمت
مقیم صدر سراپرده ی ولایت عظمیٰ
.
اخ الرسول و زَوجُ البتولِ والَدِ السبطَین
اب الائمّه امام الوریٰ علی اسد الله
.
علیست سطح حیات بقا و نقطه ی توحید
علیست قطب نجات و فلاح آیه ی کبرا
.
صفات حق مثل ذوالجلال مظهر بی چون
ضمیر قول خدا جلّ شأنه و تعالی
.
و اِنّهُ لَعَلیُّ حکیم حصر بنامش
به ضمن آیه ی امّ الکتاب لفظ لدینا
.
سراج انور و بدر و منیر و نور هدایت
صراط اقوم و منهاج شرع انور بیضا
.
کتاب محکم و منزل به مجملی نه مفصّل
بنام اوست مسجّل به فضل او شده طغرا
.
روان روح ولیّ نعم وسیله ی هستی
نظام عالم و اندازه ی شریعت غرّا
.
گهی به صورت ظاهر گهی به عالم باطن
نه آشکار و نه پنهان نه در حضور و نه اخفا
.
مثال روح مجرّد بسان جسم مصوّر
نهان به باطن اشیا عیان ز عکس مرایا
.
بُود به تحت ثریٰ گاهی از نزول مقامش
بود گهی ز صعودش مکان به اوج ثریّا
.
به انبیا همه سرور به اولیا همه برتر
به اوصیا همه مِهتر به اصفیا همه مولا
.
شجاع عرصه ی صولت دلیر بزم شجاعت
نهنگ بهر صلابت هژبر پیشه ی هیجا
.
به عزم رزم چو گیرد به دست تیغ دو پیکر
شود ز هیئت تیغش دو نیمه پیکر جوزا
.
به گاه پویه چو راند فرس به عرصه میدان
سمند اشهب گردون به پویه گردد و پویا
.
به رزمگاه چو پیچد عنان ز گردش جولان
فلک بماند حیران سپهر واله و شیدا
.
شعاع شعله ی شمشیر تیز ز آتش قهرش
شرار هستی کفّار برق خرمن اعدا
.
بروز جنگ برد چنگ چون به تیغ برد رنگ
ز روی خصمش افتد ز بیم لرزه بر اعضا
.
اجل به پهنه ی رزمش کند شتاب به هرسو
فتد به خون تن اعدا نگون به شکل مقوّا
.
قدر بدرگه او بنده وار گوش به فرمان
قضا غلام درش انتظار صورت فتویٰ
.
چه نسبتی است شها ممکنات را به وجودات
کنند فیض ز جود تو ممکنات تمنّا
.
توئی معلم جبریل قبل از آنکه نبودی
وجود آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی
.
به فوق عرش سماوات امر تو جاری
به تحت صخره و اعماق ارض حکم مجرا
.
ملک به آدم خاکی نمود سجده ز آدم
غرض تو بودی و ای ملتجی به ذات توانا
.
دم تو بود که عیسی دمید روح به قالب
نمود مرده ی صد ساله را ز یمن تو احیا
.
تویی که عکس جمالت نموده جلوه ز یوسف
عنان صبر به یک ره ز دست داد زلیخا
.
مکن«حقیر» زبان آوری که همچو توئی را
چه نسبت است به مداحی شهنشه بطحا
.
اگر نه لطف خفیّ تو بود شامل حالم
شدی چگونه میسّر که مدحتت کنم انشا
.
به یک اشاره ات از دل هزار عقده گشاید
به یک توجهت آسان شود هزار معمّا
.
به یک تعرّضت ابلیس شد رجیم ز درگه
به یک تفضّلت ادریس شد به جنبه ی دریا
.
چه باک غرق گناهیم چو حبّ توست پناهم
دگر پناه نخواهم به غیر حصن تولّا
.
به هر دو کون امیدم بود به فضل عطایت
ز هول حشر نترسم و ما اَخافُ فَتُرجیٰ
.

متن پیشنهادی:  چشمه ها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر #غدیریه_مجاهدی

#مناجات
#معراجیه
#پیامبراسلام_مدح
#حیدریه_مدح
#ثنا_و_حمد_سزای_خدای_واحد_و_یکتا
#حقیر_خویی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

?: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی