زبدةالاشعار

خاطرم را قصه ای بس جانفزاست #رضویه_سازگار

داستان دو برادر
.
✍️زبدة الاشعار✍️

?: @nohe_torki
.
حاج غلامرضا سازگار
.
خاطرم را قصه ای بس جانفزاست
داستانی از کرامات رضاست
.
داستان دو برادر در سفر
او سراپا خیر و این یک بود شر
.
آن یکی دارای تقوا و عفاف
این یکی سرتا قدم غرق خلاف
.
هر دو بودند از محبان رضا
هر دو زوار خراسان رضا
.
آن یکی در بین ره محو خدا
این یکی مست گناه از ابتدا
.
از قضا دست قدر در کار شد
آنکه بود اهل گنه بیمار شد
.
لحظه لحظه گشت حال او خراب
قطره قطره همچو شمعی گشت آب
.
نخل عمرش بی بر و بی برگ شد
روحش از پیکر برون با مرگ شد
.
با کتابی خالی از حسن عمل
عاقبت افتاد در کام اجل
.
زائرین با محنت و رنج و فسوس
رحم آوردند و بردندش به طوس
.
در حریم خسرو گردون مطاف
با دو صد امید دادندش طواف
.
در خراسان گشت مدفون پیکرش
کس ندانستی چه آمد بر سرش
.
با چنان جرم و گناه بی شمار
بود بر حالش برادر غصه دار
.
کای برادر با چنین جرم عظیم
چون کند با تو خداوند کریم؟
.
از قضا در خواب دید او را شبی
صورتش همچون درخشان کوکبی
.
عفو حق گردیده او را سرنوشت
قبر او گردیده باغی از بهشت
.
گفت ای جان برادر این جلال
با چنان اعمال می بودت محال
.
آن عمل، این باغ زیبا، قصه چیست؟
فاش برگو این کرامت لطف کیست؟
.
گفت این لطف امام هشتم است
آنکه جرم خلق در عفوش گم است
.
فاش می گویم که با مقراض مرگ
شد چو اعضای وجودم برگ برگ
.
ز آتش خشم اجل افروختم
پای تا سر شعله گشتم سوختم
.
آب غسل و دست غسالم به تن
گشت آتش وای بر احوال من
.
می زدندم تازیانه دو ملک
آتش از تابوت می شد بر فلک
.
چون مرا بردند در صحن رضا
غرق رحمت گشتم اندر آن فضا
.
شعله های خشم بر من گل شدند
رعدها آوازه ی بلبل شدند
.
تا بگردانند جسمم را همه
دور قبر آن عزیز فاطمه
.
دیدم آن مولا ستاده در حرم
سوی زوارش بود چشم کرم
.
هاتفی گفت ای گرفتار و اسیر
دامن فرزند زهرا را بگیر
.
ورنه چون بیرون روی از این مزار
باز گردی بر عذاب حق دچار
.
چشم بگشودم سوی آن مقتدا
اشک ریزان می زدم او را صدا
.
کای به سویت خلق آورده پناه
روسیاهم روسیاهم روسیاه
.
رحم بر حال تباهم یا رضا
بی پناهم بی پناهم یا رضا
.
هر چه آوردم برون آه از نهاد
یوسف زهرا جوابم را نداد
.
هاتفم گفت ای سراپا اضطراب
گر که می خواهی تو از مولا جواب
.
نام زهرا را ببر در محضرش
ده قسم او را به حقّ مادرش
.
لاجرم آهی کشیدم از جگر
گفتم ای ریحانه ی خیرالبشر
.
تا نرفتم از درت دستم بگیر
جان زهرا مادرت دستم بگیر
.
نام زهرا را چو بردم بر زبان
اشک مولا گشت بر صورت روان
.
برد سوی آسمان دست دعا
گفت ای عفو تو فوق هر خطا
.
بارالها بنده ات در این حرم
بر زبان آورد نام مادرم
.
بگذر از جرم و گناه او همه
عفو کن او را به جان فاطمه
.
نام زهرا عاقبت اعجاز کرد
حق در رحمت به رویم باز کرد
.
یا رضا عبد گنهکار توأم
مجرمی در بین زوار توأم
.
من هم ای سر تا قدم جود و کرم
در حضورت نام زهرا می برم
.
ای همه چشم امیدم بر درت
یک نگاهم کن به جان مادرت
.
حیف، زهر قاتلت، بی تاب کرد
پیکرت را قطره قطره آب کرد
.
چشم در راه جوادت دوختی
سوختیّ و سوختیّ و سوختی
.
بر فلک می رفت آهت یا رضا
حجره ات شد قتلگاهت یا رضا
.
در درون حجره ی دربسته ات
حبس می شد ناله ی آهسته ات
.
کاش بالای سرت معصومه بود
نقل بزمت اشک آن مظلومه بود
.
دیده ها لبریز اشک غربتت
گریه ی «میثم» نثار تربتت

متن پیشنهادی:  ای جان رضا معصومه وی نور خدا معصومه #حضرت_معصومه_بیدقداری

.
#رضویه_مدح
#رضویه_شهادت
#خاطرم_را_قصه_ای_بس_جانفزاست
#سازگار
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

?: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی