زبدةالاشعار

دردا که شده فتنه و آشوب جهانگیر #مهدیه_صامت_بروجردی

یا مهدی

.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم صامت بروجردی
.
دردا که شده فتنه و آشوب جهانگیر
دین می رود از دست چو از بحر کمان تیر
گشته عقلا جمله چو دیوانه به زنجیر
سخریۀ جهال شکسته کمر پیر
روبه زده خرگاه در آرامگه شیر
ای شاه جوانبخت و جهاندار و جهانگیر
گشتند محبّان تو از جان و جهان سیر
ای مهدی موعود بزن دست به شمشیر
ای کهف وری کنز خفا قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاد ز رونق
.
.
.
ای داده باجلال تو نام تو گواهی
پی برده به اسرار خداوند کماهی
خاک قدمت زیب ده افسر شاهی
مشهور ز انوار رخت فرّ الهی
وصف تو چو اوصاف خدا نامتناهی
در عهدۀ سرپنجه تو رفع مناهی
بین چهرۀ احباب تو ازغم همه کاهی
از غیبت تو کشتی دین یافت تباهی
ای کهف وری کنز خفا قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاد ز رونق
.
.
.
مردم همه از بهر دِرم جامه درانند
دنبال زر و سیم شب و روز دوانند
در کشمکش خانه و اسباب جهانند
اندر پی دنیا طلبی پیر و جوانند
مردم پی دلجویی و آمال زنانند
زیبا پسران را به تجارت بنشانند
تا سیم و زر حسن فروشی بستانند
بین تا به کجا خلق طمع را برسانند
ای کهف وری کنز خفا قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاد ز رونق
.
.
.
ای رشتۀ نظم دو جهان در کف جودت
بر خلق خدا کرده خداوند ودودت
مسجود ملک بوالبشر از بهر سجودت
بود همۀ ارض و سما تابع بودت
نه گنبد گردون متحرک ز وجودت
نزدیکترین پایۀ غیب است شهودت
سودای دو عالم همه وابسته به سودت
بنما کرمی از مدد زود بزودت
ای کهف وری کنز خفا قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاد ز رونق
.
.
.
ای واسطۀ هستی نه گنبد گردون
سرمایۀ فیض ابدی مظهر بی چون
دانای رموز ازل و نکته بی چون
کنز خفی بار خدا گوهر مخزون
از سیل حوادث همه گیتی ز تو مأمون
توراة و زبور و صحف از فضل تو مشحون
دفع علل ساریه را لطف تو معجون
شد چشم محبان ز غمت چون شط جیحون
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
افتاده به گرداب بلا کشتی اسلام
غیر از تو دگر دادرسی نیست در ایام
از جور سلاطین و قوی دستی احکام
بر اشک ارامل نگر و زاری ایتام
ابلیس بهر گوشه نهاده است دو صد دام
تا کرده بهر حیله محبّان تورا رام
یک طایفه را بهر ریا ساخته بد نام
از اکل ریا روز گروهی شده چون شام
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
ای شیر خدا را خلف و سبط و نبیره
فخر ام و علم اب و سردار عشیره
در چشم جهان روز جهان چون شب تیره
گردیده غم دهر باحباب تو چیره
غالب شده از بسکه بما سوء سریره
در دادن خمس آنهمه اخبار کثیره
در ترک زکاة اینهمه عصیان کبیره
هستیم چو قارون همه در فکر ذخیره
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
رفته است صداقت ز میان آمده حیله
حیله شده در دوستی خلق وسیله
عفت شده مستور ز زنهای جمیله
دلها همه از سوز چو مومست و فتیله
مرده دل مردم همه چون کرم به پیله
ای صف شکن معرکه ای میر قبیله
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
از بهر خدا کس نکند کار ثوابی
معمورۀ دین روی نهاده به خرابی
از صوفی و از دهری و از شیخی و بابی
بسیار شده حقد و حسد از همه بابی
در ذائقه ها تلخ شده حرف حسابی
جمله پی وافوری و بنگی و شرابی
نه گوش به قرآن نه خبر نه به کتابی
مردم همه در خواب گردانند چه خوابی
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
ای پنجۀ مردافکن و ای کاسر اعناق
بگرفته فرا ظلم و ستم در همه آفاق
اخبار شما گشته همه جعلی و الحاق
مومن شده گوگرد مسلمان شده تریاق
متروک شده رحم و پرستاری و انفاق
بسیار فراوان شده شیادی و زراق
اسلام به صمصام کج تو شده مشتاق
ای شمس هدایت چه شود گر کنی اشراق
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
حاجی پی شهرت رود از بهر زیارت
گردیده زیارت همه اسباب تجارت
تاجر شده فاجر عوض سود و خسارت
رفته به ثریا ز ثری سقف عمارت
شأن علما رفته و هر کس به جسارت
بیند سوی این طایفه با چشم حقارت
زن ها عوض مسئله و غسل و طهارت
اندر پی تحصیل النگو به مرارت
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نی افتاه ز رونق
.
.
.
ای ختم وصایت به تو در امر رسالت
تا روی تو ای نیر گردون جلالت
مستور شد از دیدۀ ارباب ضلالت
تجدید نمودند ز نو رسم جهالت
در پیروی شرع فزون گشته کسالت
طاعات خلایق همه از فرط به طالت
سرمایۀ خسران شد و اسباب خجالت
پر زنگ شد آئینۀ دلها ز ملالت
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
سد طرق خیر شد از کامل و جاهل
شد منکر و معروف به یک پیله مقابل
پیدا یکی از صد نبود عالم عامل
از بهر زر و سیم بود اخذ مسائل
از امثله و الفیه و صرف و عوامل
گردیده به تحصیل درم اصل رسائل
خون جای سرشک ار چکده از دیده سائل
بر او نکند کس از جاهل و کامل
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
گر لطف تو بر گمشدگان یار نباشد
یا رایت عون تو مددکار نباشد
وارستگی از این غم بسیار نباشد
آسودگی از صدمۀ اغیار نباشد
در پرده تو را گر گل رخسار نباشد
دلجویی ما بهر تو دشوار نباشد
گر دیدۀ ما قابل دیدار نباشد
از ماست که بر ماست تو را کار نباشد
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
معمورۀ بدعت شده از شش جهت آباد
فریادرسی نیست که گیرد ز کسی داد
در ظلم شده مردم دنیا همه استاد
شیط متحیر بود از شدت بیداد
شاگردی این خلق کند از پی ارشاد
شرک و شره و شیطنت و شیوه شیاد
بگرفته عزازیل ز ابنای زمان یاد
(صامت) چکند جز تو به نزد که برد داد
ای کهف وری کنز خفی قائم بالحق
الغوث که شرع نبی افتاده ز رونق
.
.
.
#مهدیه_صامت_بروجردی
#دردا_که_شده_فتنه_و_آشوب_جهانگیر
#فارسی

متن پیشنهادی:  نه شکوه از تو نه از دور آسمان دارم #حضرت_رقیه_حقیر_خویی

.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی