زبدةالاشعار

عاشق صادق کجائی؟ دار گوش #امان_نامه #صابر_همدانی

امان نامه
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki
.
مرحوم صابر همدانی
.
عاشق صادق کجائی؟ دار گوش
طُرفه پندم را به گوش دل نیوش
.
گوش حاضر کن برای استماع
تا برآئی از بیانم در سماع
.
شَعر وَش شِعرم اگر پیچیده است
رو بیاور شانۀ دانش به دست
.
چون بیان من، بیان عاشقی است
شرط اول عاشقی هم صادقی است
.
آنکه اندر عاشقی صادق بود
میتوان گفتش که او عاشق بود
.
کیست عاشق؟ آنکه از فرمان دوست
سر نپیچد آنچه را فرمان اوست
.
درد چون گیرد ز بیماری شکیب
لا علاج است او مگر جوید طبیب
.
چون طبیبش دید و داد او را دوا
درد او البته می یابد شفا
.
ورنه گر پیچد سر از حکم طبیب
کی شود بهبودی دردش نصیب؟
.
هان، گرت با عاشقی میلی بود
درد مجنون را دوا لیلی بود
.
رو اگر شیرین نه ای فرهاد باش
در ره عشق ای پسر، استاد با
.
یعنی از صورت به معنی زن قدم
تا نگیری بر لب انگشت ندم
.
ورنه تا هستی گرفتار مجاز
محرمی کی در حریم اهل راز؟
.
کی دو دلبر گنجد آخر در دلی؟
ای اخی! بربند چشم احولی
.
رو مقیم محفل تجرید باش
باده نوش ساغر توحید باش
.
تا بمرآت ضمیرت بر ملا
نقش بندد داستان کربلا
.
ساز مرآت دلت را صیقلی
روی دل کن سوی عباسِ علی
.
بین چسان آن آفتاب عالمین
جانفشانی کرد در راه حسین
.
این روایت را من ای اهل کمال
خوش شنیدم ز آدمی فرخنده فال
.
کز محرّم چند روزی چون گذشت
پر ز لشکر شد تمام آن پهن دشت
.
بهر قتل سبط پیغمبر ز راه
خیل خیل و فوج فوج آمد سپاه
.
مختصر چون شام عاشورا رسید
بشنو از بی شرمی شمر پلید
.
کز میان لشکر خود گشت دور
گرم خواب غفلت و مست غرور
.
طعنه زد در گمرهی خنّاس را
تا فریبد در خفا عبّاس را
.
کم کم آمد تا خیام شاه عشق
دید بر رویش بود سد راه عشق
.
خیمه گاهی دید چون عرش برین
آسمانی دید بر روی زمین
.
خیمه ای از زلف حورانش طناب
خیمه ای جای طلوع آفتاب
.
خیمه ای برتر ز نه طاس نگون
ساعد غلمان درونش را ستون
.
خیمه گاهی چند پیرامون آن
ساحت قدس جنان مفتون آن
.
خیمه ها را خالی از اغیار دید
پردلانی ثابت و سیار دید
.
دید آن اصحاب راسخ عزم را
در برِ آنان سلاح رزم را
.
جملگی آماده از بهر دفاع
با زنان، مردان جنگی در وداع
.
کرد هر سو جستجو از چپ به راست
تا علمدار جوان بیند کجاست
.
تا ز راه خدعه و مکر آن لعین
دست یابد سوی پرچمدار دین
.
از قضا پاس حریم آن ولی
بود آن شب دست «عباس» علی
.
خواست ره یابد به دربار حسین
شد خبر ناگه علمدار حسین
.
در رهش آن مرتضی را زور ید
چون سکندر بست بر یأجوج سد
.
بانگ بر وی زد چنین: کای زشتخو
کیستی اینجا؟ چه می خواهی؟ بگو!
.
این حرم میباشد از آل رسول
نیستی مأذون، حذر کن زین دخول
.
هست اینجا جنت قرب الاه
نیست شیطان را در این درگاه راه
.
عرش رحمان است اینجا، فرش نیست
فرشیان را ره به سوی عرش نیست
.
بهر دفع خصم آل بوتراب
برق تیغ من بود تیر شهاب
.
چونکه پاس خیمۀ آل عبا
هست امشب با من ای دور از خدا
.
دور شو تا باشدت پای گریز
ورنه خواهی شد ز تیغم ریز ریز
.
چون شنید اینسان ز عباس دلیر
روبَه آسا کرد نرمی آن شریر
.
کای به دوران یادگار بوتراب
وی خجل از ماه رویت آفتاب
.
دوستم، با اینکه خوانی دشمنم
شمرم، اما زادۀ ذوالجوشنم
.
بهر ایثار تو جان آورده ام
بهر تو خط امان آورده ام
.
تو جوانمردی، مرا آید دریغ
پاره پاره گردی از شمشیر و تیغ
.
هین بیا چندی تو با ما یار باش
در سپاه ما، سپهسالار باش
.
میشوم ضامن تو را نزد یزید
که ز قتلت پوشد او چشم امید
.
بلکه افزون سازد انعام تو را
پر می عشرت کند جام تو را
.
چون شنید عباس از وی این سخن
شد سر مویش چو نشتر در بدن
.
حمله ور شد بر وی آن شیر ژیان
شد خبر زین وقعه زینب ناگهان
.
مو پریشان، دیده گریان، دل غمین
آمد اندر خدمت سلطان دین
.
کای برادر، کن بدر از خیمه رو
شمر با عباس دارد گفتگو
.
گوئیا میخواهد آن شوم دغا
دست او سازد ز دامانت جدا
.
خواست شاهنشاه دین عبّاس را
بوسه زد عبّاس آن کریاس را
.
گفت: کای نور دو چشم بوتراب
وی مرا در هر کجا نایب مناب
.
گو چها با شمر بودت گفتگو؟
گوئیا گفتت که دست از من بشو
.
حال مختاری، اگر چه بی کسم
بی کس و بی یاور و بی مونسم
.
زان بیان عبّاس شد در غم فرو
دست گریه بر فشرد او را گلو
.
از دو چشمان اشک ماتم ریخت او
بر گل رخسار شبنم ریخت او
.
گفت، کای فرزند خیرالمرسلین
وی غلام درگهت روح الامین
.
گوئیا سیر از برادر گشته ای
زود دلگیر از برادر گشته ای
.
زود بود از درگهت رانی مرا
گر غلام خویش میخوانی مرا
.
حلقۀ عشقت مرا باشد به گوش
پس تو هم چشم از غلام خود مپوش
.
چشم امید از تو دارم ای اخی
کی تو را تنها گذارم ای اخی؟
.
گر دمی با شمر بودم در سخن
می نبودم فارغ از یاد تو من
.
عاشق صادق نمیماند ز راه
گر دو عالم گردد او را سد راه
.
کی خورد عباس گول دشمنت؟
کی کشد دست طلب از دامنت؟
.
هر دمی صد جان شیرین از خدا
خواهمی تا در رهت سازم فدا
.
من امانتدار جانم، جان تو راست
من یکی فرمان برم، فرمان تو راست
.
آنکه شد از بادۀ عشق تو مست
میتواند کی کشد از چون تو دست
.
آنکه شد قربان جانان جان او
خونبهای او بود جانان او
.
غوطه ور شد آنکه در بحر طلب
به بود باشد چو دریا خشک لب
.
آنکه بر لب باشدش آب حیات
به برویش بسته باشد این فرات
.
آنکه از چشم آفریند رود و یم
گر تهی از آب مشکش شد، چه غم؟
.
گر مرا فردا به پیش آید خطر
چون تو را دارم، چه غم دارم دگر؟
.
چونکه اعدایت در آرندم به خشم
تیر عشقت را خریدارم به چشم
.
آنکه از جودش بود کاخ وجود
گو که بشکافند فرقش با عمود
.
باشدم فخر ار به خون غلطان شوم
پیش مرگت اندر این میدان شوم
.
بهر اثبات تو و نفی یزید
در ره عشقت شوم فردا شهید
.
آنکه هست از نسل پاک بوتراب
غم ندارد گر فتد روی تراب
.
پر شود چون از می مرگم ایاغ
بر دل «صابر» فتد چون لاله داغ
.
.
#امان_نامه #صابر_همدانی
#عباسیه_تاسوعا
#عاشق_صادق_کجائی_دار_گوش
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

متن پیشنهادی:  ای آن که حریم کعبه، کاشانه توست #حیدریه

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی