زبدةالاشعار

مست از غدیر خم نگر مهر و مه و ارض و سما #حیدریه_جیحون_یزدی

در تهنیت عید غدیر خم و ستایش مولای متقیان حضرت علی علیه السلام
.
.
جیحون یزدی
.
.
مست از غدیرخم نگر
مهر و مه و ارض و سما
آری مجو هوشی دگر
چون شد سقایت با خدا
.
.
می وحی و خمّش عقل کل
پر زاو غدیر از بوی گل
بخشنده سلطان رُسُل
نوشنده شاه اولیا
.
.
چون شد علی بر انس و جان
مولای پیدا و نهان
مقصود ایزد شد عیان
ز ارسال خیل انبیا
.
.
از حق بحیدر زین نگه
معلوم شد کز دیرگه
او بُد درو باقی شبه
او بُد شه و باقی گدا
.
.
در بازگشت از بیت رب
بر امر حق میرعرب
آراست منبر از قتب
بر نصب فخر اوصیا
.
.
وه زاشتری کش از جهاز
اسباب منبر گشت ساز
آنرا بس است از بهر ناز
اندر دو کون این اجتبا
.
.
صد صالح او را ساربان
صد خضرش آب آور بجان
هم در حرم او را مکان
هم از ارم او را گیا
.
.
سیمرغش اندرگاه تک
گویندۀ اَلنَّصرُلک
پشتش به از روی ملک
پشمش به از پرّ هما
.
.
لبها چو دامان امل
پهن و دراز و بی بدل
گردن چو بنیان ازل
مشدود و ممدود و رسا
.
.
هم جسم او معراج پو
همچون براق برق خو
هم ساق او میثاق جو
با ساق عرش کبریا
.
.
رقصش چو لیلی در جبل
بانگش چو مجنون بر قلل
طوقش چو بلقیس از حلل
زنگش چو داود از صدا
.
.
ایّام هشیاری کشان
موری بصد سورش عنان
هنگام مستی زو رمان
هوش هزاران اژدها
.
.
باری چو احمد زد قدم
بر آن قتب ز امر قدم
افروخت هر چوبش علم
بر چرخ اعظم ز اصطفا
.
.
رضوان زچوبش در جنان
پیوند طوبی زو بجان
گشت از پلاسش آسمان
در آرزوی متکا
.
.
آنگاه بازوی علی
بگرفت و با صوت جلی
گفت آنکه من اورا ولی
داند علی را پیشوا
.
.
هرکس به پی ره کرد طی
خواهد بمقصد برد پی
و آنکو خطا ورزد بوی
ورزیده با یزدان خطا
.
.
شد چهر قومی چون قمر
زین مژدۀ فرّخ اثر
شد خا طر برخی کدر
زین لفظ معنی آزما
.
.
زان امتحان رشد وغی
هرکس بحدی برد پی
ای ترک بیحد بخش می
کز حد گذشت این ماجرا
.
.
روز نشاط است و خوشی
نی گاه خشم و سرکشی
بفکن بساط می کشی
دع ماکدرخذما صفا
.
.
آهووشا بفروز هین
چون چشم ضیغم ساتکین
کآمد خلافت را قرین
ضرغام غاب لافتی
.
.
امروز را از بس شرف
از درّة التّاج نجف
حزنست مخزون از شعف
خوفست مشحون از رجا
.
.
ای آب چهر شعله خو
رام و حرون از پشت و رو
کت زلفرا از رنگ و بو
نسل از ختن اصل ازختا
.
.
گرمن بروزی اینچنین
مست اوفتم عیبم مبین
کآب رخ سالار دین
عصیان فرو شوید زما
.
.
شاه جوانمردان علی
دانای مخفی و جلی
بر هر نبی و هر ولی
کرده است نورش اهتدا
.
.
آن شمس افلاک یقین
کش بندۀ روح الامین
هم با مساکین همنشین
هم بر سلاطین پادشا
.
.
کنز علوم حق دلش
معجون ز نور حق گلش
از یمن عالی محفلش
بر عرش نازد بوریا
.
.
هم آیة الله کون او
هم صبغة الله لون او
ماند اگر بی عون او
موسی گریزد از عصا
.
.
خور پیش رایش معتزل
مه نزد رویش مبتذل
بی میل او لنگ است و شل
پای قدر دست قضا
.
.
از فوق اجرام فلک
تا تحت ارکان سمک
انگیختۀ امرش یزک
افراختۀ نهیش لوا
.
.
ناسوت از او پر های وهو
لاهوت از او پر گفتگو
ملکی که او نگرفت کو
جائی که او نبود کجا
.
.
ای روی دلها سوی تو
محراب جان ابروی تو
خاک در هندوی تو
در چشم انجم توتیا
.
.
مخلوق قدرت نه طبق
مرزوق جودت ما خلق
از تو سعادت در فرق
وز تو اجابت در دعا
.
.
هم دار وهم دیّار تو
هم چرخ هم سیّار تو
مستور تو ستّار تو
در جزو جزو ماسوا(ی)
.
.
هم راحت از تو هم تعب
هم رحمت از تو هم غضب
افسانه ئی و محتجب
بیگانه ئی و آشنا
.
.
تو جوهر و عالم عرض
هستی طفیل و تو غرض
بر خلق مهرت مفترض
بر چرخ کاخت ملتجا
.
.
ذاتی که می پاید توئی
نوری که می باید توئی
هرچ آمد و آید توئی
از ابتدا تا انتها
.
.
رنج از تو و درمان زتو
گنج از تو و ثعبان زتو
عنوان زتو پایان ز تو
هم در الم هم در شفا
.
.
هر مرده را محییستی
هر زنده را مفنیستی
عبدی الهی کیستی
با این همه فر و بها
.
.
کعبه بجز کوی تو نی
مشعر بجز سوی تو نی
مقصد بجز روی تو نی
از سعی مروه تا صفا
.
.
وهّاب هر دیهیم تو
نهّاب هر اقلیم تو
آدم تو ابراهیم تو
اندر سر اندیب و منا
.
.
باشد مرا گرصد دهان
و اندر دهانی صد زبان
آن صد زبان با صد بیان
نتوان سرودت یک ثنا
.
.
اکنون که «جیحون» شد خجل
از وصفت ای پاینده ظل
به گر ترا از جان و دل
گوید مدیح اصدقا
.
.
آکج پرند راست رو
کش برتر از خورشید ضو
هم جان او کان علّو
هم طبع او بحر غنا
.
.
چشم و چراغ زیرکی
رشدش بفضل از کودکی
نزد ملک رویش یکی
پیش خدا پشتش دوتا
.
.
هم برمعانی مقترب
هم از مفاخر مکتسب
دستش زرافشان بر محب
تیغش سرافشان از عدی
.
.
جان افاضل مات او
نور هدی مشکوة او
در شهر ادراکات او
دانش چو مردی روستا
.
.
ای داد ور دور زمن
کت لطف و ستاریست فن
گوئی گلت را ذوالمنن
اسرشته در بدو از حیا
.
.
تا فره ات شد جلوه گر
دین افزود گیتی را گُهر
چونان که گردد معتبر
مس از وجود کیمیا
.
.
اثبات و نفیت گاه دین
برق گمان غیث یقین
دست و حسامت وقت کین
عمر ابد مرگ فجا
.
.
غور تو بحری آنچنان
زخّار ژرف و بیکران
کش نگذرد چرخ از میان
یک عمر اگر سازد شنا
.
.
مر کوز بر تیغت ظفر
مکنوز در رمحت خطر
مخصوص بر کلکت هنر
محسوس از کفّت سخا
.
.
بخت تو چون شخصت جوان
شخصت چو بختت کامران
آن یک بزرگی خرده دان
وان یک جوانی پارسا
.
.
میرا چومن مشکین نفس
نشنیده تا امروزکس
پیشم فرزدق باز پس
نزدم معزّی ژاژخا
.
.
آنجا که ارباب سخن
چون انجم آیند انجمن
با آفتاب شعر من
کمتر ز ذرّات هوا
.
.
لیکن مرا فرما کمک
در ساز بهجت یک بیک
اکنون که از دور فلک
بگذشت صیف و شد شتا
.
.
طبعم بلند و مایه نی
جز حسرت از همسایه نی
ملبوس نی پیرایه نی
از کرته بشمرتا قبا
.
.
بی بهره از زر مشت من
محروم از خز پشت من
انگشت من انگشت من
فقرم نعم جوعم غنا
.
.
نی سادۀ نورس بکف
نی بادۀ دیرین به رف
هم بایدم زان یک شرف
هم شایدم زین یک علا
.
.
تا بیش باشد محترم
عید غدیر از عید جم
یارت ز عشرت مغتنم
خصمت به عُسرت مُبتلا
.
.
#حیدریه #جیحون_یزدی #غدیریه_جیحون_یزدی #غدیریه #حیدریه_مدح #فارسی #زبدةالاشعار

متن پیشنهادی:  باز آیدم نسیم ز بستان کربلا

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی