زبدةالاشعار

می کشد شوقم عنان باد این کشش در ازدیاد #رضویه_محتشم_کاشانی

#ترکیب_بند
در مدح امام ثامن ضامن علی بن موسی الرضا علیه التحیة والثناء
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

مرحوم کمال الدین علی محتشم کاشانی
.
می کشد شوقم عنان باد این کشش در ازدیاد
تا شود تنگ عزیمت تنگ بر خنگ مراد
.
گر چو من افتاده ای زان جذبه آگاهم که او
هودج خاک گران جنبش نهد بر دوش باد
.
ای عماری کش به زور میل او بازم گذار
کاین عماری ساربان بر ناقه نتواند نهاد
.
با توجه یار شو ای بخت و در راهم فکن
کاین گره از کار من یک دست نتواند گشاد
.
نی تحرک ممکن است و نی سکون زا من که هست
ضعفم اندر ازدیاد و شوقم اندر اشتداد
.
چند چون بی تمشیت بی اعتماد است ای فلک
از تو امداد از من استمداد و از بخت اجتهاد
.
در چه وادی در سبیل رشحه بخش سلسبیل
دافع سوز جحیم و شافع روز معاد
.
.
شاه تخت ارتضا یعنی سمی مرتضی
سبط جعفر اشرف ذریه موسی الرضا
.
.
آفتاب بی زوال آسمان داد و دین
نور بخش هفتمین اختر امام هشتمین
.
آن که سایند از برای رخصت طوف درش
سروران بر خاک پای حاجیان اوجبین
.
آن که بوسند از شرف تا دامن آخر زمان
پادشاهان آستان روبان او را آستین
.
وقت تحریر گناه دوستان او عجب
گر بجنبد خامه در دست کرام الکاتبین
.
بهر دفع ساحران چون قم به اذن الله گفت
شیر نقش پرده از جاجست چون شیر عرین
.
تا به کار آید به کار زائران در راه او
هست دائم پشت خنک آسمان در زیر زین
.
رشک آن گنج دفین کش خاک شهد مدفن است
از زمین تا آسمان است آسمان را بر زمین
.
.
ای معظم کعبه ات را عرش اعظم آستان
بر جناب اعظمت ناموس اکبر پاسبان
.
.
آن که کار عاصیان از سعی خدام تو ساخت
مغفرت را کامران از رحمت عام تو ساخت
.
طول ایام شفاعت کم نبود اما خدا
بیشتر کار گنه کاران در ایام تو ساخت
.
چون برم در سلک مخلوقات نامت را که حق
برترین نام های خویش را نام تو ساخت
.
کرد چون بخت بلند اقدام در تعظیم عرش
افسرش را حیله بند از خاک اقدام تو ساخت
.
آفتاب از غرفهٔ خاور چو بیرون کرد سر
روی خود روشن ز نور شرفه بام تو ساخت
.
آن که خوان عام روزی می کشد از لطف خاص
انس و جان را ریزه خوار خوان انعام تو ساخت
.
مغفرت طرح بنای عفو افکند از ازل
لطف غفارش تمام اما به تمام تو ساخت
.
.
در تسلی کاری ذات شفاعت خواه تو
مغفرت را بسته حق در کار بر درگاه تو
.
.
ای نسیم رحمتت برقع کش از روی بهشت
عاصیان از جذبهٔ لطفت روان سوی بهشت
.
بوی مهرت هر که را ناید ز ذرات وجود
از نسیم مغفرت هم نشنود بوی بهشت
.
جای آن کافر که در میزان نهندش حب تو
دوزخی باشد که باشد هم ترازوی بهشت
.
گر نباشد در کفت جام سقیهم ربهم
هیچ کس لب تر نسازد بر لب جوی بهشت
.
رحمتت گر دل به جانبداری دوزخ نهد
در دل افروزی زند پهلو به پهلوی بهشت
.
پیش از این مدح ای شه همت بلندان جهان
بود پایم کوته از طوف سر کوی بهشت
.
حالیم پیوسته سوی خود اشارت می کنند
حوریان دلکش پیوسته ابروی بهشت
.
.
بخت کو تا آیم و در آستانت جا کنم
رو به جنت پشت بر دنیا و ما فیها کنم
.
.
ای گدایان تو شاهان سریر سروری
بی نیاز بر درت ناز این به شغل چاکری
.
وی به جاروب زرافشان روضه ات را خاکروب
خسرو زرین درفش نور بخش خاوری
.
سکهٔ حکمت نمایان تر زدند از سکه ها
داورت چون داد در ملک ولایت داوری
.
در ره دین علم منصور گشت آخر که یافت
منصب حکم نبوت بر امامت برتری
.
وین امامت ورنه زین بستست بر رخش که عقل
همعنان می بیندش با رتبهٔ پیغمبری
.
گر کمال احمدی لالم نکردی گفتمی
اکمل از پیغمبرانت در ره دین پروری
.
ای به بویت کرده در غربت طواف تربتت
جملهٔ اصناف ملک با مردم حور و پری
.
.
چون به من نوبت رساند بخت فرصت جوی من
حسبته لله دست رد منه بر روی من
.
.
ای درست از صدق بیعت با تو پیمان همه
سکه دار از نقش نامت نقد ایمان همه
.
حال بیماران عصیان است زار اما ز تو
یک شفاعت می تواند کرد درمان همه
.
رشحه ای گر ریزی ای ابر عطا بر بندگان
نخل آزادی برآرد سر ز بستان همه
.
می گریزد آفت از انس و ملک زآن رو که هست
در زمین و اسمان حفظت نگهبان همه
.
سنگ رحمت در ترازوی شفاعت چون نهی
آید از کاهی سبک تر کوه عصیان همه
.
کارم آن گه راست کن شاها که از بار گناه
پشت طاقت خم کند شاهین میزان همه
.
بر قد آن مرقد پرنور جان خواهم فشاند
ای فدای مرقدت جان من و جان همه
.
.
هرکه جان خویش در راه تو می سازد نثار
تا ابد باقی مهر توست با جانش چه کار
.
.
در گناه هر که عفوت خویش را بانی کند
ایمنش در ظل خویش از قهر ربانی کند
.
خواهد ار اجر عبوری بردرت مور ذلیل
ایزدش شاهنشه ملک سلیمانی کند
.
صد جهانبانش به دربانی رود هر پادشه
کز پی دربانیت ترک جهانبانی کند
.
گر کند عالم ضمیرت را به جای آفتاب
شام ظلمانیش کار صبح نورانی کند
.
نیست چون کنه تو را جز علم سبحانی محیط
دخل در ادراک آن کی فهم انسانی کند
.
دانشت را گر گماری در مسائل بر عقول
عقل اول اعتراف اول به نادانی کند
.
عقل خائف زین نکرد آن رخش کز بیم منی
کاندر اوصاف تو زین برتر سخن رانی کند
.
.
وهم بر دل رفت و بر یک ناقه بستد از خود سری
محمل شان تو را با هودج پیغمبری
.
.
ای تفوق جسته بر هفت آسمان جای شما
عرش این نه زینه منظر فرش ماوای شما
.
چرخ اطلس نیز شد مانند کرسی پرنجوم
از نشان نعل رخش عرش فرسای شما
.
چیست ماروبین خم گردون دوال کهکشان
گرنه دوران می زند کوس تولای شما
.
نور گردون شد یکی صد بس که بر افلاک برد
پردهٔ چشم فلک خاک کف پای شما
.
با وجود بی قصوری چون زر بی سکه است
خط فرمان قضا موقوف طغرای شما
.
می تواند ساخت هم سنگ ثواب خافقین
جرم امروز مرا در خواه فردای شما
.
صبح محشر هم نباشد در خمار آلوده ای
گر بود شام اجل مست تمنای شما
.
.
هرکه در خاک لحد خوابد ازین می نشه ناک
ایزدش مست می غفران برانگیزد ز خاک
.
.
ای محیط نه فلک یک قطره پرگار تو را
با قیاس ما چکار اندیشه کار تو را
.
کرده بازوی قدر در کفهٔ میزان خویش
مایهٔ زور آزمائی بار مقدار تو را
.
هر نفس با صد جهان جان بر تو نتواند شمرد
قدرت از امکان فزون باید خریدار تو را
.
چون تصور کرده بازار خدا را کج روی
کز ضلالت داشت با خود راست آزار تو را
.
سوز جاوید هزاران دوزخ اندر یک نفس
بس نباشد در جزاخصم جفا کار تو را
.
تاک را افتاده تاب اندر رگ جان تا عنب
کرده تلخ از زهر عناب شکر بار تو را
.
بیخ تاک از خاک کندی قهر ربانی اگر
اندکی مانع ندیدی حلم بسیار تو را
.
.
تابه تلبیس عنب بادامت اندر خواب شد
خواب در چشم محبان تا ابد نایاب شد
.
.
ای وجودت در جهان افرینش بی مثال
آفرین گوینده برذات جلیل ذوالجلال
.
خالق است ایزد تو مخلوقی ولی از فوق و تحت
چون شریک اوست شبهت ممتنع مثلث محال
.
بهر استدعای خدمت قدسیان استاده اند
صف صف اندر بارگاهت لیک رد صف نعال
.
با وجود انبیا الا صف آرای رسل
با وجود اولیا الا سرو سرخیل آل
.
در سراغ مثل و شبهت بار تفتیش عبث
عقل جازم شد که بردارد ز دوش احتمال
.
جان فدای مشهد پاکت که پنداری به آن
کرده است آب و هوا از روضهٔ خلد انتقال
.
هم فضایش یا ربا نزهت ز فرط خرمی
هم هوایش دال بر صحت ز عین اعتدال
.
.
عرصه چون شد تنگ در ما نحن وفیه آن به که من
از مکان بندم زبان و از مکین گویم سخن
.
.
گرچه گردون را به بالا خرگه والا زدند
خرگه قدر تو را بالاتر از بالا زدند
.
جلوگاهت عرش اعلا بود از آن بارگاه
در جوار بارگاه تخت او ادنی زدند
.
در امامت هشتمین نوبت که مخصوص تو بود
عرشیان بر بام این نه گنبد مینا زدند
.
خاتمی کایزد بر آن نام ولی خود نگاشت
نام نامی تو صورت بست از آن هر جا زدند
.
گرچه در ملک امامت سکه یکسان شد رقم
بر سر نام تو الا بهر استثنا زدند
.
ای که بر نقد طوافت سکهٔ هفتاد حج
از حدیث نقد رخشان سکهٔ بطحا زدند
.
دین پناها گرچه یک نوبت به نام بنده نیز
از طوافت نوبت این دولت عظمی زدند
.
.
چشم آن دارم که دولت باز رو در من کند
بار دیگر چشم امید مرا روشن کند
.
.
ای به شغل جرم بخشی گرم دیوان شما
مغفرت را گوش بخشایش به فرمان شما
.
عاصیان را در تنت از مژدهٔ جانی نو که هست
دوزخ اندر حال نزع از ابر احسان شما
.
طبع کاه و کهربا دارند در قانون عقل
دست امید گنه کاران و دامان شما
.
پادشاها آن که فرمایندهٔ این نظم شد
یعنی آصف مسند جم جاه سلمان شما
.
از سپهر طبع خویش و صد سخندان دگر
از ثنا ایات نازل گشت در شان شما
.
آن چه خود کرده است در انشای این نظم بلند
کس نخواهد کرد از مدحت سرایان شما
.
من که تلقین های غیبم همچو طوطی کرده است
در پس آیینهٔ معنی ثنا خوان شما
.
.
گوش برغیبم که در تحسین نوائی بشنوم
از غریو کوس رحمت هم صدائی بشنوم
.
.
بس که در مدحت بلندست اهل معنی را اساس
سوده بر جیب ثنایت دامن حمد و سپاس
.
جز ید قدرت ترازو دار نبود گر به فرض
بار عظمت سر فرود آرد به میزان قیاس
.
از صفات کبریائی آن چه دور از ذات توست
نیست جز معبودی اندر دیده وقت شناس
.
یا شفیع المذنبین تا بوده ام کم بوده است
در من از شعل گنه بیکار یک حس از حواس
.
حالیا بردوش دارم بار یک عالم گنه
در دو عالم بیش دارم از گناه خود هراس
.
#محتشم را شرم می آید که آرد بر زبان
آن چه من از لطف مخصوص تو دارم التماس
.
التماس اینست کز من عفو اگر دامن کشد
وز پلاس عبرتم در حشر پوشاند لباس
.
.
عذرگویان از دلش بیرون بر اکراه من
خار دامن گیر عصیان بر کنی از راه من
.
.
صد دعا و صد درود خوش ورود خوش ادا
کردش رحمت فرو از بارگاه کبریا
.
هر یکی از عرش آمین گو رئوس قدسیان
هر یکی در عرش تحسین خوان نفوس انبیا
.
خاصه سلطان الرسل با اولیای خاص خویش
سیما شاه اسد سیما علی المرتضی
.
بعد از آن از اهل بیت آن شه ایوان دین
زهرهٔ زهرا لقب بنت النبی خیرالنسا
.
پس حسن پرورده کلفت قتیل زهر قهر
پس حسین آزرده گر بت شهید کربلا
.
باز با سجاد و باقر صادق و کاظم که هست
مقتدایان را ز چار ارکان بر این چار اقتدا
.
پس نقی و عسکری بین آن مهی کز شش جهت
می کنند از نورشان خلق جهان کسب ضیا
.
قصه کوته آن درود و آن دعا بادا تمام
بر تو با تسلیم مستثنای مهدی والسلام
.
#رضویه_مدح
#می_کشد_شوقم_عنان_باد_این_کشش_در_ازدیاد
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️
.
🆔: @nohe_torki

متن پیشنهادی:  احمد آن دیباچه ی دیوان کل #پیامبراسلام_عمان_سامانی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی