زبدةالاشعار

بنگر آن چشم و چراغ عالمین #عباسیه_عابد_تبریزی

وارد شدن حضرت اباالفضل علیه السلام به نهر فرات (بخشی از شعر)
.
✍️ زبدة الاشعار ✍️

?: @nohe_torki
.
مرحوم عابد تبریزی
.
بنگر آن چشم و چراغ عالمین
تشنه لب سقّا و سردار حسین
.
نور چشم منبع آب بقا
یادگار خسرو خیبر گشا
.
چون به حکم قبله گاه کاینات
فرد و تنها کرد تسخیر فرات
.
لمعه ای از جلوۀ وجه اله
تافت بر دریا چو نور قرص ماه
.
بحر قهر و غیرت و عزّ و شرف
هم چو گوهر گشت در کام صدف
.
نی خطا شد، کشتی بحر وقار
یافت اندر ساحل دریا قرار
.
در دل دریا، تبش افکند تاب
آب از سوز لبش شد دل کباب
.
چین موج افتاد بر رویش ز تب
دید تا سوز دلِ آن خشک لب
.
آمد از شور لب نوشش به جوش
راز دل سر کرد با بانگ و خروش
.
کای لبت، سرچشمۀ آب بقا!
خاک پایت، چشم جان را توتیا!
.
تشنه ام از جان به لعل جام تو
تشنه کاما! این من و این کام تو
.
گر کشی دست نوازش بر سرم
پای فخر آید به فرق کوثرم
.
تشنه ام بر غنچۀ عطشان تو
خسروا! دست من و دامان تو
.
از زلال لعل خود، آبم ببخش
سرخ رویم کن، چنان لعل بدخش
.
گر بتابی چهرۀ رغبت ز من
من شوم از ذلّت و ذلّت ز من
.
مرده ام از لعل خود، جانم بده
زآن لب خشک، آب حَیوانم بده
.
کام عطشان و لب دریای آب
جان بدو مشتاق و دل در التهاب
.
شوق و شور از دل، توان و تاب بُرد
دست، مشتاقانه سوی آب بُرد
.
آب در کف تا نشانَد سوز تب
دست ها آورد تا در پیش لب
.
هر که را در آب می افتد نظر
عکس خود بیند میانش جلوه گر
.
لیک آن سرمست صهبای وفا
ساقی لب تشنگان کربلا
.
اندر آن آیینۀ زنگارفام
دید عکس شهریار تشنه کام
.
کز عطش، پژمرده گویی ارغوان
یکّه و تنها میان ناکسان
.
جذبه های عشق، کار خویش کرد
یاری اش، عشق مآل اندیش کرد
.
ناگهان جوشید بحر همّتش
قطع شد از آب، تار رغبتش
.
پس به نفس خویش گفت آن شرزه شیر:
دور شو اینک، ره خود پیش گیر
.
بر شرار خاطر من، دم مزن
نقش آمال دلم بر هم مزن
.
زنده خواهی خویش بی او؟ عار باد!
خوار باشی! روزگارت خوار باد!
.
همّتش شد چیره بر سوز عطش
نفس شد مغلوب در این کشمکش
.
دید در کف، آتشی دارد روان
کز نَفَس افتاده سوز اندر روان
.
بی محابا از کف خود ریخت آب
در جهان افکند شور و انقلاب
.
از سر خود آب را تا باز کرد
خود، میان عاشقان، ممتاز کرد
.
از وفای آن یل خشکیده کام
قدسیان، مستغرق حیرت، تمام
.
سوز جان با صبر خود، خاموش کرد
تا که صهبای شهادت، نوش کرد
.
خامه درماند و زبانم لال شد
جام چشم از اشک، مالامال شد
.
طوطی طبعم ز گفتن لب ببست
رشتۀ شعرم دگر از هم گسست
.

متن پیشنهادی:  فرو ریزد به دامن از سپهر دیده کوکب‏ها #حیدریه_مشفق_کاشانی

#عباسیه_مدح
#عباسیه_شجاعت
#فرات
#بنگر_آن_چشم_و_چراغ_عالمین
#عابد_تبریزی
#فارسی
.
✍️ #زبدةالاشعار ✍️

?: @nohe_torki

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی