زبدةالاشعار

سال ها پیش در این شهر درختی بودم #فاطمیه_غفورزاده_شفق

شرحِ حالِ « دَر »
#فارسی #سال_ها_پیش_در_این_شهر_درختی_بودم از #غفورزاده_شفق
#ترکی #الله_منی_بیر_گوللی_گلستاندا_یاراتدی از #حضرتی_ناعمی
.
.
.
محمد جواد غفور زاده ( شفق )
.
#فارسی
.
سال ها پیش در این شهر درختی بودم
یادگار کهن از دورۀ سختی بودم
هرگز از همهمۀ باد نمی لرزیدم
ناز پروده چه اقبال و چه بختی بودم
به برومندی من بود درختی کمتر
رشد می کردم و می شد تنه ام محکم تر
.
.
من به آیندۀ خود روشن و خوش بین بودم
باغ را آینه ای سبز به آیین بودم
روزها تشنۀ هم صحبتیِ با خورشید
همه شب هم نفس زهره و پروین بودم
ریشه در قلب زمین داشتم و سر به فلک
برگ هایم گل تسبیح به لب مثل ملَک
.
.
راستی شکر خدا برگ و بری بود مرا
با درختانِ دگر سِرّ و سَری بود مرا
دست و دل بازتر از سرو و صِنوبر بودم
چتری از سایه و شهد و ثمری بود مرا
چشم من بود به شاهین ترازوی خودم
تکیه کردم همۀ عمر به بازوی خودم
.
.
ناگهان پیک خزان آمد و باد سردی
باغ شد صحنۀ طوفان بیابان گردی
در همان حال که احساس خطر می کردم
نرم و آهسته ولی با تبر آمد مردی
تا به خود آمدم از ریشه جدا کرد مرا
ضربه هایش متوجّه به خدا کرد مرا
.
.
حالتی رفت که صد بار خدایا کردم
از خدا عاقبت خیر تمنّا کردم
گر چه از زخمِ تبر روی زمین افتادم
از سعادت به رُخم پنجره ای وا کردم
از من سوخته دل بال و پری ساخته شد
کم کم از چوب من آن روز دری ساخته شد
.
.
وقف دیوارِ حرم خانۀ ماهم کردند
هر چه در بود در آن کوچه نگاهم کردند
از همان روز که سیمای علی را دیدم
همه شب تا به سحر چشم به راهم کردند
مثل خود تشنۀ سیراب نمی دیدم من
این سعادت را در خواب نمی دیدم من
.
.
بارها شاهد رُخسار پیمبر بودم
مَحرم روز و شب ساقی کوثر بودم
تا علی پنجه به این حلقۀ در می افکند
به خدا از همۀ پنجره ها سر بودم
دست های دو جگر گوشه که نازم می کرد
غرق در زمزمه و راز و نیازم می کرد
.
.
به سرافرازی من نیست دری روی زمین
خورده بر سینۀ من بال و پر روح الامین
سایۀ وحی و نبوت به سرم بوده مدام
به خدا عاقبت خیر همین است همین
هر زمانی که روی پاشنه می چرخیدم
جلوۀ روشنی از نور خدا می دیدم
.
.
گاه گاهی که زِ من فاطمه می کرد عبور
موج می زد به دلم آینه در آینه نور
سبزپوشان فلک پشت سرش می گفتند
«قل هو الله احد»، چَشم بد از روی تو دور
سورۀ کوثری و جلوۀ طاها داری
آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری!
.
.
دیدم از روزنِ در جلوۀ احساسش را
عطر گل های بهشتی و گل یاسش را
دیده ام مائده ای را که فرستاده خدا
دیده ام فاطمه و گردش دستاسش را
زیر آن سقف گلین عرش فرود آمده بود
روح همراه ملائک به درود آمده بود
.
.
هر گرفتار غمی حلقه بر این در می زد
هر که از پای می افتاد به من سر می زد
آیۀ روشن تطهیر در این کوچه مدام
شانه در شانۀ جبریل امین پر می زد
یک طرف شاهد نجوای یتیمان بودم
یک طرف محو شکوفایی ایمان بودم
.
.
من ندانستم از اوّل که خطر در راه است
عمر این دلخوشی زودگذر در راه است
دارد این روز مبارک، شب هجران در پی
شب تنهایی ریحان رسول الله است
مانده بودم که چرا آینه را آه گرفت؟
یا پس از هجرت خورشید چرا ماه گرفت؟
.
.
رفت پیغمبر و دیدم که ورق برگشته
مانده از باغ نبوت گل پرپر گشته
مهبط وحی جدا گردید جبریل جدا
مسجد و منبر و محراب و حرم سرگشته
هست در آینۀ باغ خزان دیده ملال
نیست هنگام اذان صوت دل انگیز #بلال
.
.
همه حیرت زده افروختنم را دیدند
دیده بر صحن حرم دوختنم را دیدند
بی وفایان همه آن روز تماشا کردند
از خدا بی خبران سوختنم را دیدند
سوختم تا مگر از آتش بیداد و حسد
چشم زخمی به جگر گوشۀ یاسین نرسد
.
.
هیچ آتش به جهان این همه جانسوز نشد
شعله جان سوز اگر بود جهان سوز نشد
رسم آتش زدن از عهد خلیل الله است
آتش آن روز گلستان شد و امروز نشد
آه از این شعله که خاموش نگردد هرگز
داغ این باغ فراموش نگردد هرگز
.
.
سوخت در آتشِ بیداد رگ و ریشه و پوست
پشت در این علی است و همۀ هستی اوست
یادم از غفلت خویش آمد و با خود گفتم
حیف آن روز به نجّار نگفتم ای دوست
تو که در قامت من صبر و رضا را دیدی
بر سر وسینۀ من میخ چرا کوبیدی؟
.
.
همه رفتند و به جا ماند درِ سوخته ای
دفتری خاطره از آتشِ افروخته ای
روی گلبرگ شقایق بنویسید هنوز
هست در کوچۀ ما چشمِ به در دوخته ای
تا بگویند در این خانه کسی می آید
مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید
.
.
#شرح_حال_در
#فاطمیه_شهادت
.
.

متن پیشنهادی:  آنا آنا من حسینووم باغریم اولدی قان یانّام آغلارام #فاطمیه_بوذری_تبریزی

یک نظر

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی