شه بطحا چو شد از مکه بیرون #خروج_مکه_بنائی_یزدی

حرکت امام از مکه معظمه
.
.
مرحوم حاج علی اصغر بنائی یزدی
.
.
شه بطحا چو شد از مکه بیرون
روان شد سیل اشک از چشم گردون
.
چو صاحب خانه شد بیرون زخانه
بسی کردی شکایت از زمانه
.
عیال الله بدی همراه آن شاه
یکی خورشید تابان وان دگر ماه
.
تمام اقربا در آه و زاری
همه بر سر زنان از بیقراری
.
یکی گفتا شها بگذر از این راه
که اهل کوفه نبود با توهمراه
.
یکی گفتا بشاه بی قرینه
شها ما را ببر سوی مدینه
.
که بتواند عنان عشق گیرد
چومرد عاشق حیات از سر بگیرد
.
علی اکبر بلیلا کن تو یاری
که باشد نوبت اشتر سواری
.
نما لیلا تو گیسویش معطر
زمژگان شانه زن آن زلف عنبر
.
برو ای ساربان شبها در این راه
که مه این کاروان دارد بهمراه
.
درای کاروان بستند از غم
گھی آواز زیل آید گهی بم
.
گھی طفلان بشب در آه و زاری
گھی دارند زنها سوگواری
.
بیا بنشین بمحمل زینب زار
رود این کاروان آخر ببازار
.
بیا ای زینب زار حزینه
که گشتی با غم و محنت قرینه
.
ربابه اصغرت را کن تو خاموش
که پیکان میدرد از گوش تا گوش
.
بیا ای شهربانوی دل افکار
ببین بر عابدینت گشته بیمار
.
ببانوی حرم بر گو بزاری
رسیده نوبت بیمار داری
.
نداری گر خبر بشنو تو از من
شود این عابدینت غل بگردن
.
نشسته امّ کلثومش بمحمل
مه روی برادر در مقابل
.
علمداری چو عباسش جلو دار
بروی ماه او شب گرم دیدار
.
سکینه گرم دیدار پدر بود
ز شوق دیدن او دیده تر بود
.
الا ای ساربان یکدم تو مشتاب
بمحمل کودکان باشند در خواب
.
رئیس قافله شب زنده دار است
گھی اندر جلو گه در کنار است
.
گهی بر قامت اکبر نظاره
ببیند شه بمیدان پاره پاره
.
گھی بر قاسمش حیران وغمناک
ببیند اوفتاده جسم صد چاک
.
بنائی این سفر ما را زد آتش
بجنّت کرده زهرا را مشوّش
.
.
.
#خروج_مکه #بنائی_یزدی
#شه_بطحا_چو_شد_از_مکه_بیرون
#فارسی
#زبدةالاشعار