زبدةالاشعار

چون سحرگه چهرۀ صبح سفید #حسینیه_نیر_تبریزی

ذکر رفتن حضرت اباعبدالله علیه السلام بمیدان
و احتجاج بر مخالفیان قوم
..
..
مرحوم نیر تبریزی
..
..
چون سحرگه چهرۀ صبح سفید
شد ز پشت خیمۀ نیلی پدید
..
آسمان گفتی گریبان کرده چاک
در فراق آفتابی تابناک
..
خور ز مشرق سر برهنه شد برون
چون سر یحیی میان طشت خون
..
پس ندا آمد که ای خیل اِلاه
هین برون تازید سوی رزمگاه
..
بر رکاب پای مردی پا زنید
خویش را مستانه بر دریا زنید
..
هین برون تازید ای مستان عشق
باده میجوشد بتاکستان عشق
..
جرعه ای زآن بادۀ بی غش زنید
خود سمندروار بر آتش زنید
..
هین برون تازید ای شیران جنگ
عرصه را بر روبهان دارید تنگ
..
ایّها اللب تشنگان آب میغ
آب حیوان میرود از جوی تیغ
..
هین برون تازید لبها تر کنید
باد محنت های اسکندر کنید
..
چون شنیدند آن یلان رزمکوش
از فراز عرش پیغام سروش
..
محرمان کعبۀ دیدار رب
جمله بر لبیک بگشادند لب
..
بهر قربان کاهش از میقات شوق
هدی بختیهای جان کردند سوق
..
وارث حیدر شه والا مقام
شد برون از خیمه چون بدر تمام
..
شد ز کوه طور سینا جلوه گر
نور خلّاق هیولا و صُور
..
شمع دین شق کرد مشکوة ستور
پرده در شد طلعت الله نور
..
آفتاب از بهر آن شاه فرید
بارۀ گردون بزیر زین کشید
..
جبرئیل آمد ز گردون باشتاب
باد و پر بگرفت آنشه را رکاب
..
شد چو پایش با رکاب زین قرین
زهرۀ زهرا بمیزان شد یکین
..
احمد مرسل باعجاز عظیم
کرد ماه چارده شب را دو نیم
..
شهسوار بدر از پشت حجاب
کرد رد بر قوس گردون آفتاب
..
چون گرفت اندر فراز زین مکان
شد مسیحا بر فراز آسمان
..
موسی عمران فراز طور شد
که کمر دزدید و غرق نور شد
..
نی حنان الله نطقم بسته باد
خامۀ تمثیل من اشکسته باد
..
شاهباز ذروۀ ذات البروج
کرد بر قوسین او ادنی عروج
..
درع سالار رسل زیب تنش
خفته صد داود زیر جوشنش
..
هشته بر سر از بنی تاج سحاب
رفته زیر ابر قرص آفتاب
..
کرده چون جوزا حمایل بر کمر
ذوالفقار حیدر لشگر شکر
..
مهر جم در نازش از انگشت او
دیو و وحش و طیر طوع مشت او
..
راند با لشگر بمیدان دغا
آن سلیل تاجدار لافتی
..
شه چو خوردان اختران روشنش
چون ثریا جمع در پیراهنش
..
با چو طوق هالۀ بر گرد ماه
در میان چون نقطۀ توحید شاه
..
عُلویان از بهر دفع چشم بد
خواند بر وی قل هو الله احد
..
راند حجت ها بر آن قوم جهول
آن سلیل مرتضی سبط رسول
..
گفت برگوئید هان من کیستم
من مگر محبوب داور نیستم
..
می ندانیدم مگر ای قوم لد
که منم فرزند سالار احد
..
جدّ من پیغمبر آن نور نخست
که وجود انبیا ز آن نور رست
..
مادر من بضعۀ پاک رسول
در حسب زهرا و در عصمت بتول
..
نک منم نوری ز نور انگیخته
خون من با خونشان آمیخته
..
کیستم من قرة العین علی
در خلافت صاحب نصّ علی
..
خون من خون خدای لایزال
کی بود خون خدا کس را حلال
..
بدعتی در دین نمودم اختراع
یا ز دین برگشتم ای قوم رعاع
..
کاینچنین بر کشتن من تشنه اید
جمله بر کف تیر و تیغ و دشنه اید
..
یا قصاصی از شما بر گردنم
رفته تا باید تلافی کردنم
..
گرنه بشناسیدم ای اهل ضلال
نک منم وجه خدای ذوالجلال
..
خون من دانید چه بود ریختن
تیغ بر روی خدا آهیختن
..
..
#حسینیه #نیر_تبریزی #حسینیه_شهادت #فارسی #زبدةالاشعار

متن پیشنهادی:  شکوه ها دارم بدل از گردش چرخ ستمگر #رضویه_حزین_خسروشاهی

نظر دهید

جستجو در نام شاعر یا مناسبت

Search
Generic filters
Exact matches only
Filter by Custom Post Type

کلمات کلیدی: فهرستاشعار14معصومموضوععاشورائیانماهشاعراصفهانیتبریزیاردبیلیزنجانی

جستجو در مصرع اول

Search
Generic filters

Filter by Custom Post Type

دسته بندی درختی

دسته بندی درختی